۱۳۹۸ خرداد ۹, پنجشنبه

عوارضِ ط



کتاب، کار زبان بر روی خودش است: چنان‌که گویی باید کتاب باشد تا زبان بر وجود زبان آگاهی یابد، به خود آید و با ناتمامی‌اش خود را تمام کند.

موریس بلانشو. غیاب کتاب.



چندباری پیش آمده که دوستانی درباره‌ی شکل روایت و رفتار با زبان در «ط» از من سوالاتی پرسیده‌اند. با این‌که دوست ندارم درباره‌ی آن حرف بزنم، اما ناچارم از توضیح این نکته:


این شکل از برخورد با زبان را می‌توان در تلاش برای پرداخت و بازنمایی اوتیسم سنجید و به عنوان یکی از امکانات زبان در روایت در نظر گرفت. چنان‌چه مثلن فاکنر در فصل اول «خشم و هیاهو» از زبان بنجی که شیرین عقل است روایت را پیش می‌برد. آشفتگی بخش‌های اول برمی‌گردد به ذهن اوتیسمی راوی، که سعی کرده‌ام با استفاده از گفتار اوتیسم آن بیماری را به سطح زبان منتقل کنم، طوری که خودِ کتاب دچار این بیماری شود! متاسفانه اطلاعات کمی درباره‌ی اوتیسم و مخصوصا کاربرد آن در ادبیات در دسترس است. چندی پیش انتشارات نیلوفر کتابی با عنوان «ادبیات و روانپزشکی» منتشر کرد که فصل آخر آن درباره‌ی «اوتیسم در داستان» است. در آن مقاله‌ی کتاب به علایم اولیه‌ی اوتیسم، یعنی مشکلات زبانی و ارتباط اجتماعی و مقاومت در برابر تغییر، اشاراتی شده است. از تمایل این افراد به واژه‌سازی گرفته تا فهم تحت‌اللفظی زبان و غوطه‌ورشدن در حجم انبوهی از اطلاعات، طوری که «قادر به غربال‌کردن چیزهای نامربوطِ پیرامونی و بیرونی نیستند.» و نیز حساسیت آن‌ها به صداها، بوها، مزه‌ها، اعداد و ... در خواندن «ط» باید صبور بود. مخصوصا وقتی راوی اوتیسمی آن نویسنده است. این‌جاست که ذهن راوی با خودِ زبان وارد گفتگو شده و مدام در پیش‌بردن و پیش‌رفتن روایت دچار لکنت می‌شود. او هر عملی را که بخواهد انجام دهد سریع آن را به قالب کلمه درمی‌آورد. به عنوان مثال جایی از رمان درباره‌ی شکل خندیدنش صحبت می‌کند: «با کلمه می‌خندم، مثلن به جای این‌که بگویم: تو چی؟ می‌گویم: توتو چی‌چی.»


فکر می‌کنم اگر خواننده از این منظر که اوتیسم را نه به عنوان یک بیماری که به عنوان یک «وضعیت» در نظر بگیرد بهتر می‌تواند با کتاب وارد گفتگو شود.


دوست عزیزم فرزان نصر در یادداشتی اشاره‌ی درستی به املای نادرست کلمه‌ی «علی‌الخصوص» که در کتاب به‌صورت «علل‌خصوص» ضبط شده است، داشت. بابت این اشتباه سهوی و چند اشتباه دیگر از خواننده عذرخواهی می‌کنم. البته در بخش‌هایی از کتاب اشتباهات عمدی هم دیده می‌شود که برمی‌گردد به تپق‌های ذهنی و زبانی راوی. ذهن یک اوتیسمی مدام میان «نظم و آشوب» درگیر است. کوچک‌ترین تغییری او را دچار آشوب ذهنی می‌کند. بخش هفت رمان در متن اصلی با غلط‌های املایی و تایپی نوشته شده است. در آن بخش ذهن راوی دچار آشوب شده. آن را به پیشنهاد چند دوست در لحظات آخر تغییر دادم.


۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

کتاب‌ها را دور بیندازید و روی دیوارها بنویسید


کتاب‌ها را دور بیندازید و به خیابان‌ها بریزید.
فیلمی از کارگردان و نمایشنامه‌نویس آوانگارد ژاپنی «شوجی ترایاما». در حاشیه‌ی نگاهی به فیلم، که دیدنش یک ضرورت است، من هم متن را به حاشیه می‌برم.

در سکانسی از فیلم جوانی را می‌بینیم که بر روی دیواری این جملات را می‌نویسد: «شهر، کتابی گشوده است. بر حاشیه‌های بی‌نهایتش هر آن‌چه دل تنگ‌تان می‌خواهد بنویسید.» دیوارنوشت‌ها نقشی اساسی در فیلم دارند. چه آن‌جا که از «اریش فروم» و «مایاکوفسکی» نقل قول می‌آورد؛ یا آن‌جا که به کلامی از «آندره مالرو» اشاره می‌کند: «درد و رنج تغییر نمی‌کند، امید است که تغییر می‌کند.» فیلم را می‌توان دیوارنوشت‌‌های جوانانی در نظر گرفت که به ستوه آمده‌ و ضرورت یک انقلاب را احساس می‌کنند. در فیلم «شهر» با دیوارها و خیابان‌هایش هم‌چون یک متن، یک بیانیه، یک مانیفست، حضور دارد. خیابان‌ها «صدا» هستند؛ مانند آن دختر جوانی که کیسه بوکسی را که به شکل آلت تناسلی مردانه است در خیابان آویزان می‌کند تا مردم با مشت‌زدن به آن خودشان را خالی کنند، یا خنده‌های زنی روسپی که می‌گوید تنها در دستشویی وقت دارد کتاب مقدس بخواند و نام مارکس و کتاب «سرمایه» را نشنیده است.

می‌شود در فیلم اعتراض «ترایاما» به کم‌رنگ‌شدن و فراموش‌کردن سنت‌های قدیمی، و تقلید کورکورانه‌ی مردم جامعه‌اش از فرهنگ غربی و کوکاکولایی آمریکایی را دید. در فیلم پرچم آمریکا سوزانده می‌شود و جایی از فیلم نوجوان درمانده به مارمولکی اشاره می‌کند که دوران مدرسه آن را درون بطری نوشابه‌ی کوکاکولا در بند می‌کند. او کشورش را آن مارمولک اسیر می‌داند.

در سکانسی از فیلم یکی از پرسوناژها از لکنت زبانش حرف می‌زند. می‌گوید بیان کلماتی چون «انضباط» و «اطاعت» سلیس و روان است، اما بیان کلمه‌ای چون «جنبش‌های انقلابی» لکنت ایجاد می‌کند. «موریس بلانشو» در یکی از مقالاتش درباره‌ی جنبش ماه می، می‌گوید که در ماه مه، هیچ کتابی درباره‌ی مه نیست؛ چرا که کلمات در جایی بدون انتشارات نوشته می‌شدند: دیوارنوشت‌ها. اشاره می‌کند کتاب به دلیل میل به فروبستگی حتا در وقتِ گشودگی، فرمِ فرهیخته‌ای از سرکوب است؛ در عوض دیوارنوشت‌ها نه‌تنها تن به محبوس‌شدن نمی‌دهند که به عنوان کلماتی اخلا‌ل‌گر، برمی‌آشوبند، تهدید می‌کنند، و بدون انتظارِ پاسخی به پرسش می‌کشند.

فیلم را ببینید؛ انگار عابری باشید که از خیابان عبور می‌کند، و برای چند ثانیه جلوی دیواری می‌ایستد تا نوشته‌ی روی آن را بخواند: آدمی مجبور به داشتن تاریخ است.