۱۳۹۵ تیر ۲۸, دوشنبه

انکارِ نور





بدن و جسمِ خسته، از عذابِ خواب نرفتن، دراز شده روی تخت، بی‌شباهت نیست به فیگورهای فرانسیس بیکن؛ آن تکه‌ گوشت‌های از استخوان فروافتاده‌ی قابل ترحم.

چیزی برای جسمِ خسته وحشتناک‌تر از سپیده‌ی صبح نیست. وقتی مغز فرمان نمی‌دهد برای خواب! سپیده‌ی صبح تسریعِ متلاشی شدن جسم است.

مرا بخوابان
به تاریکی‌ام بسپار
به انکارِ نور


هیچ نظری موجود نیست: