۱۳۹۵ مهر ۱۰, شنبه

اجتماعِ ننامیدنی




لاکان عشق را «دادن چیزی که نداریم به کسی که آن را نمی‌خواهد» می‌داند. «مرضِ مرگ» مارگریت دوراس مصداق مناسبی برای این تعریف لاکان از عشق است. دوراس در این داستان از زن و مردی می‌گوید که طبق قراری قبلی، سه شب با هم خلوت می‌کنند. مردی که میلی به زن‌ها و امر زنانه ندارد و زنی که مدام می‌خوابد. بهانه‌ی آن‌ها برای این خلوت معلوم نیست؛ آزمون عشق یا مرگ؟ آن‌ها در آخر سه شب و جدایی، عشق را با از دست دادنش پیش از آن‌که اتفاق بیفتد، تجربه می‌کنند! «موریس بلانشو» در کتابچه‌ی «اجتماعاقرارناپذیر» و در فصل «اجتماع عشَاق» سراغ این زن و مرد رفته است. کتاب در سایت «عصب‌سنج» برای دانلود موجود است.


آن‌چه برای مرد ویژه است، برای او که «شما»یش آن‌چه باید انجام دهد را معین می‌کند، دقیقا این است که او چیزی جز یک «انجام‌دادن» مدام نیست. اگر زن خواب است، انفعالش خوشامدگویی‌ست، یک دهش، یک تسلیم، و بااین‌حال، در خستگی بی‌اندازه‌اش، چنان‌که تنها او واقعا حرف می‌زند، مرد که هرگز توصیف نمی‌شود، همیشه دارد می‌آید و می‌رود، همیشه در عمل مقابل این بدن که با ملال تماشایش می‌کند، چون نمی‌توان آن را یکسره، در تمامیت ناممکنش، در تمام وجوهش ببیند، اما زن تا آن‌جا «شکل بسته» است که از جمع‌زدن می‌گریزد، از هر آن‌چه او را یک مجموع به‌چنگ‌آمدنی می‌کند، یک حاصل‌جمع که نامتناهی را یکپارچه می‌کند و بدین‌سان به یک متناهی یکپارچه‌شدنی فرو می‌کاهد. شاید معنایِ این نبردِ همیشه ازقبل‌باخته همین باشد. زن می‌خوابد، مرد بیشتر از خواب سر باز می‌زند، بی‌تابی عاجز از آسودن، بی‌خوابی که باید چشم‌هایش را در گور باز نگه دارد، در انتظار آن بیداری که به او وعده داده نشده است.


*
 
نه لذت و نه نفرت، کیفی تک‌نفره، اشک‌های تک‌نفره، فشار سوپراگویی سرسخت، و سرانجام یک حاکمیت تنها، حاکمیت مرگ در کمین، که تن به احضار می‌دهد و نه به اشتراک، مرگی که از آن نمی‌میریم، مرگ بی‌قدرت، بی‌اثر، بی‌کار، در سخره‌ای که پیشکش می‌کند، جاذبه‌ی «زندگی بیان‌ناپذیر، تنها چیزی که در نهایت می‌پذیری با آن یکی شوی» (رنه شار) را حفظ می‌کند. چگونه در پی آن فضایی نباشیم که در آن دو هستنده طی زمان بین شامگاه تا طلوع هیچ دلیلی برای وجود داشتن ندارند مگر خود را یکسره در معرض همدیگر گذاشتن، تماما، کاملا، مطلقا، تا تنهایی مشترک‌شان نه در برابر چشمان‌شان بلکه در برابر چشمان ما پدیدار شود.


هیچ نظری موجود نیست: