۱۳۹۴ مرداد ۷, چهارشنبه

صدای تنها

فرانک اوکانر در کتاب بسیار خواندنی‌اش «صدای تنها» که به مطالعه و تحلیل ساختاری داستان کوتاه می‌پردازد، اشاره می‌کند داستان کوتاه قهرمان ندارد، بلکه در عوض گروهی «آدم‌های له شده» دارد. انسان‌های له شده‌ای که در حاشیه‌ی اجتماع سرگردان‌اند، و از نویسنده‌ای به نویسنده‌ی دیگر و از نسلی به نسلی دیگر تفاوت می‌کنند. آنها ممکن است کارمندان گوگول، رعیت‌های تورگینف، روسپیان موپاسان، پزشکان و معلمان چخوف و خیال‌بافان و ساده‌لوحان شروود اندرسن باشند که همیشه در رویای فرار به سر می‌برند.

رد یکی از این آدم‌های له شده را می‌توان در داستان کوتاهی از «جویس کرول اوتس» پیدا کرد. داستان کوتاهی که برای من به همان اندازه‌ی «لاتاری» شرلی جکسن دردآور است. "برهنه" داستان زن 46 ساله‌ای است که یک روز بهاری هنگام قدم‌زدن به سوی محل زندگی‌اش ناگهان صدای دادوفریاد و خنده‌ی بچه‌هایی را از پشت سرش می‌شنود. بچه‌هایی حدود هشت و نه ساله که بزرگترین‌شان پسر سیاه‌پوست یازده ساله‌ای است که او را صدا می‌زند: «هی! خانم! با توام». زن همین که برمی‌گردد بچه‌ها او را زیر مشت و لگد می‌گیرند. آن‌ها وحشیانه شروع می‌کنند به کتک‌زدن زن و پاره‌کردن لباس‌هایش. جیب‌هایش را خالی می‌کنند و در حالی که می‌خندند و جیغ می‌زنند او را به پشت می‌خوابانند. شلوار، کفش‌ و جوراب‌هایش را درمی‌آورند، سینه‌بند و لباس‌های زیرش را پاره می‌کنند، و بعد از این‌که کیف پول، کلید اتومبیل و ساعت مچی‌اش را هم برمی‌دارند فرار می‌کنند.

زن حالا برهنه است. تمام تنش درد می‌کند و همه جایش خونی است. با زحمت بلند می‌شود بلکه لباس‌هایش را پیدا کند، اما می‌بیند بچه‌ها لباس‌هایش را برده‌اند. نمی‌داند چه‌کار کند! از ترس پشت بوته‌ای پنهان می‌شود و شروع می‌کند به فکر کردن که چطور خودش را برهنه به خانه برساند. داستان شرح اندوه‌بار رسیدن زن به خانه‌اش است. خانه‌ای که در آن شوهرش با دو فرزند و پسرخوانده‌اش منتظر او هستند.


این غرق شدن در تنهایی است. تنهایی‌ای که اوکانر هم در تفاوت میان رمان و داستان کوتاه به آن اشاره می‌کند: «در منحصر به فردترین داستان‌های کوتاه چیزی وجود دارد که در رمان پیدا نمی‌شود و آن آگاهی عمیق از تنهایی انسان است». به قول پاسکال: «خاموشی ابدی آن فضاهای بیکران مرا به وحشت می‌اندازد«.


هیچ نظری موجود نیست: