۱۴۰۲ آذر ۶, دوشنبه

خوابِ کتاب


 

 

به تجربه دریافته‌ام هنگام خواندن کتابی از «توماس برنهارد» بیشتر از کتاب‌های دیگر نویسنده‌ها سرم را داخل کتاب فرو برده و آن را بو می‌کنم.

 

اگر یک زمانی به هر دلیلی با ادبیات قهر کنم خواندن دوباره‌ی «بچه‌های تانر» سبب آشتی‌ام خواهد بود. با خواندن هیچ کتابی تا این اندازه خودم را به ادبیات و ادبیات را به خودم نزدیک حس نکرده‌ام. باورکردنی نیست بیش از صدسال از چاپ آن گذشته است. خواندن «بچه‌های تانر» برای من خودمانی رفتارکردن با ادبیات بود. «سیمون» شخصیت کتاب برایم عزیزترین بیست‌ساله‌ی عالم ادبیات است. او هم‌چون یک امکان رفتاری یا چون موضعی نسبت به جهان همیشه با من خواهد ماند.

 

جایی درباره‌ی بولانیو خوانده‌ام که دچار خواندن سادیستی و نوشتن مازوخیستی بود. برای من که تمام وقتم را داستان ننوشتن گرفته است خواندن شکل مازوخیستی پیدا کرده است. چه خوب می‌شد اگر به نوشتن مازوخیستی هم می‌رسیدم.

 

از کتابی 384 صفحه‌ای 227 صفحه‌اش را خوانده‌ام. فکر نمی‌کنم باقی کتاب چیز بیشتری از این صفحات خوانده‌شده به من بدهد. کتاب را در حالی برای همیشه کنار می‌‌گذارم که دو کتاب دیگر از نویسنده‌اش سفارش داده‌ام.

 

از ویژگی‌های آثار «جک کروآک» برای من یکی این است که اگر کتابش را هم نپسندم باز از خواندنش پشیمان نیستم. یک ویژگی دیگرش هم این است که فصل خواندنش برای من زمستان است. نمی‌توانم قول بدهم در فصلی که هوا گرم است کتابی از او را تا انتها بخوانم.

 

به تازگی رمانی دستم رسیده از نویسنده‌ای که در بیست‌وپنج‌سالگی مُرده است. تنها رمان او که بعد از مرگش چاپ شده است. رمانی که خیلی‌ها را یاد داستایفسکی و کافکا انداخته است.

 

از معدود نویسنده‌هایی که هرازگاهی بابت اطلاع از این‌که چه کتاب‌های دیگری از آن‌ها فیپا گرفته است در سایت سازمان اسناد و کتابخانه‌ی ملی جستجو می‌کنم یکی «توماس برنهارد» و آن دیگری «لسلو کراسناهورکایی» است.

 

یک جمله‌ای دارد داستان «زندانی لاس لوماس» فوئنتس که هربار یادم می‌افتد وسوسه می‌شوم با الهام از آن داستان کوتاهی بنویسم:

فکر می‌کردند جذاب‌بودن یعنی این‌که غمگین و مفلوک باشی و پروست بخوانی.

 

از دیشب خواندن کتابی را شروع کرده‌ام. فعلا چهل صفحه بیشتر نخوانده‌ام. در این چهل صفحه مترجم چندبار وسط متن، نه در پانویس، پرانتز باز کرده و منظور نویسنده را توضیح داده است. یک‌بار هم لغتی را به زبان اصلی آورده و در پرانتزی نوشته: (که نمی‌دانم چیست.م)

 

از سایتی چند کتاب سفارش داده‌ام. در دفتر یادداشت‌هایم انتظار را «انتزار» می‌نویسم تا زودتر به سرآید و کتاب‌ها برسند.