فیلم داستان دو سال آخر عمر «آنتونن آرتو» است، کسی که نبوغاش او را خودکشی کرد. فیلم بر اساس یادداشتهای روزانهی دوست اواخر عمر آرتو یعنی «ژاک پروول» ساخته شده است. او آرتو را زمانی ملاقات میکند که بعد از نُه سال از تیمارستان ترخیص میشود.
زمانی که آرتو در تیمارستان بستری بود «ژاک لاکان» به پیشنهاد یکی از دوستانش او را معاینه میکند و تشخیص میدهد که او «از این حال بیرون نخواهد آمد، تا هشتاد سالگی خواهد زیست، ولی دیگر یک سطر هم نخواهد نوشت.» برخلاف نظر لاکان، آرتو در تیمارستان از کشیدن نقاشی و نوشتن دست نکشید. اما متاسفانه از آن آثار چیزی باقی نمانده است چرا که پرستاران آنها را دور میانداختند. حتا یکی از پزشکان تیمارستان در یادداشتهایش دربارهی آرتو نوشته بود: مدعی است که شاعر است.
زندگی خودِ آرتو مصداق عینی نظریهی «تئاتر شقاوت»اش است. آن شقاوت ماوراءطبیعی، بیرحمی و رنجی که بر روح و جسم تحمیل میشود، و درد زیستن. بستریهای طولانیمدتش از سالهای نوجوانی تا اواخر عمر در تیمارستانهای مختلف، که بعد از مرگش فاش شد با سرما، گرسنگی و محیطهای آلوده شکنجه شده است. جایی در فیلم برای بیان یکجمله، بازیگرش را، بارها و بارها با خشونتی افسارگریخته وادار به تکرار میکند، تا جمله را بهدرستی بیان کند. انگار هر کلمه نیشتر و زخمی است که جسم و روح را متلاشی میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر