۱۳۹۸ تیر ۲۰, پنجشنبه

سرگئی دولاتوف


فیلم روایت شش روز از زندگی نویسنده‌ی روسی «سرگئی دولاتوف» و هم‌نسل‌های اوست که تا زنده بود چاپ هیچ‌کدام از کتاب‌هایش را در کشورش ندید. داستان مبارزه‌ی او و نویسندگان و هنرمندانی که نمی‌خواستند تن به صدای حزب حاکم بدهند. سختی‌های معیشت و کار، سانسور، ناامیدی‌ها، دریغ‌ها و حسرت‌ها، جوان‌مرگی و سر آخر مهاجرت. این‌که اگر بخواهند به عنوان نویسنده پذیرفته شوند باید به آرمان‌های حزب حاکم متعهد باشند. دوستانی که در اغلب اوقات کنار هم جمع می‌شوند، آن‌ها که درمانده از رد آثارشان برای چاپ خودکشی می‌کنند، آن‌ها که تن به مهاجرت می‌دهند، هنرمندهای گمنامی که کشته شده، می‌میرند، فراموش می‌شوند. همین تن‌ندادن به تعهدِ خواسته‌شده، به آرمانِ مبتذلی که ادبیات و هنر را بزک‌کرده می‌خواهد آن‌ها را در اوج استیصال سر پا زنده نگه می‌دارد. سردبیری که به «دولاتوف» در پی ردشدن شعر و داستان‌هایش از او می‌خواهد داستان مثبتی بنویسد، و او در جواب می‌گوید: بلد نیست و نمی‌داند چطور می‌شود داستان مثبت نوشت.


او می‌داند نوشتن بخشی از خود اوست. که اگر آن را در خدمت چیزهای عوامانه و خواسته‌شده به‌کار ببرد دیگر چیزی از او نخواهد ماند. همین ایمان او را یاری می‌دهد تا خود و قلمش را نبازد. مراقبت از خودش، از آرمان‌ها و حفظ استقلالی که قیمتش می‌تواند آسایشی باشد که دیگران آن را هدف زندگی می‌دانند:

هر چه باشد ما زنده‌ایم، با کت‌های نخ‌نما، کفش‌های نمناک، بحث‌های همیشگی، مشروب‌خوردن‌ها. فقیر و بعضی اوقات مستعد. بوده‌ایم و خواهیم بود. با وجود هر چیز دیگری. هر مشکلی. همچنین فکر می‌کنم تنها مسیرِ مطمئن مسیر خطاها، ناامیدی‌ها و امیدهاست.

هیچ نظری موجود نیست: