۱۳۹۸ اسفند ۲, جمعه

جغرافیای پوست




ای دوستان من! تریاک، رذالت‌های شرم‌آور، شراب‌خواری، همه از مد افتاده‌اند. ما سینما را اختراع کرده‌ایم.

لویی آراگون

نامش را نمی‌گویم، فعلا نمی‌گویم. خصوصیِ یکی از حالت‌های روحی من است؛ مثل انتظار، که مکانی‌ست برای یک میل. این فیلم برای من مکانِ همان میل است. در دیدار اول ذهنم را برد سمت فیلمِ عزیزی چون «سایه‌ها»ی جان کاساوتیس. و جلد دوم «در جستجوی زمان از دست رفته»: در سایه‌ی دوشیزگان شکوفا. این‌جا، در این فیلم، این مکانِ انتظار و اشتیاق، زنان و مردانِ جوانِ شکوفا، در حسرتِ پرسه در تن دیگری، خیابان‌ها، کافه‌ها، اتاق‌ها، امیدها و حسرت‌ها و ناکامی‌هاشان را گز می‌کنند. نگاه‌ها هر سو رهاست، عبور می‌کند از تن دیگری، به هوای ماندن و کشف آن. دست‌ها نقش ویژه‌ای در فیلم دارند. در کندوکاو جغرافیای محبوبِ پوستِ دیگری، به امید لمس و فتح. الوهیت بخشیدن به تن، و سکس، بی‌هیچ الاهیاتی.


فکر کنم گدار است که می‌گوید تاریخ فیلم داستان پسرانی است که دختران را نگاه می‌کنند؛ اگر این گفته‌اش درست باشد این فیلم خودِ سینماست. فیلمی تجربی، از کارگردانی در ایران نه‌چندان شناخته شده؛ بیشتر عکاس، دوتا فیلم بلند بیشتر ندارد. رمانی هم دارد که حسرت خواندنش بماند. در بخش‌هایی از فیلم از عکس استفاده شده است. روایت را گاه عکس‌ها پیش می‌برند. و حضورِ غائب مکالمه؛ دهانی که می‌جنبد و صدایی که شنیده نمی‌شود.

و سرآخر این‌که فیلم از محبوب‌های «یوناس مکاس» بوده، و همین ارزش فیلم را دوچندان می‌کند برای من.

هیچ نظری موجود نیست: