۱۳۹۹ بهمن ۸, چهارشنبه

عرضِ مرگ


 

نام‌اش یونس بود و پیامبر نبود، و از روستا آمده بود برای درس‌خواندن. همسایه بودیم. با مادربزرگش آمده بود، و حتی با او هم پیامبر نبود. دوم راهنمایی بودیم که برق او را گرفت، ول نکرد، و مُرد. دیشب بعد از بیست‌وچهارسال خوابش را دیدم. کاش ماهی بودم و مرگش را می‌بلعیدم. کاش ماهی بود، مرا می‌بلعید. در مرگ می‌بلعید. من هم می‌مُردم. همیشه به امکانِ مرگم در سال‌های گذشته فکر می‌کنم. حالا فراموش شده بودم. زیست می‌کردم در نسیان آن‌هایی که در فاصله‌ی مرگِ تحقق‌نیافته‌ام تا حالا دیده‌ام. و شاید یک روز در خوابی به یاد کسی می‌آمدم. مکانِ واقعیِ زیستِ من، مرگم در سال‌های گذشته است. آن رخداد که اتفاق نیفتاد و مرا در زندگی کُشت، با زندگی کُشت.

۱۳۹۹ دی ۲۱, یکشنبه

میمِ مصاحبه

مصاحبه با روزنامه‌ی آرمان ملی

به‌همراه دو یادداشت درباره‌ی «ط» و «او»

یک‌شنبه 21دی99

ادبیات زبان را برهنه می‌کند و از این‌رو خواندن و نوشتن برای من تجربه‌ی اروتیسم است. نوشتن هم‌چون خواندن می‌تواند قدم‌گذاشتن در ساحت امر اروتیک باشد. و این به میل‌دانست‌پذیری انسان اجازه می‌دهد با نوشتن بخواند، و با خواندن بنویسد. من به زبان به عنوان یکی از کاراکترهای رمان نگاه می‌کنم. در «ط» تلاش کرده‌ام زبان را به عنوان «شخصیت»‌ پرداخت کنم. آن‌جاست که زبان به عنوان یکی از کاراکترهای رمان نه‌تنها با متن که با خواننده هم وارد دیالوگ می‌شود. انگار آگاه است که دارد به‌واسطه‌اش متنی به سرانجام می‌رسد. و با این آگاهی است که از همه‌ی عناصری که در خود و در اختیار دارد برای وقفه‌انداختن یا پیشبرد روایت استفاده می‌کند. در «او» زبان انگار در زمان دم کشیده است. مکان یادآوری است. جملات به عکس‌هایی می‌مانند که در آلبومی ورق می‌خورند. کمتر با خودش درگیر است. بدل شده است به مکان.


 متن کامل مصاحبه: http://www.armanmeli.ir/fa/pdf/main/3494/1