باید میپذیرفتم. و پذیرفتم. اندوهگساری نکردم. پناه بردم به قرص. حالا میترسم. نکند اندوه نشسته باشد زیر پناهِ قرصها. حضورش وزن داشت. فکر میکردم نجات خواهم یافت از وزنِ مضاعفِ سمت چپ. حالا همهی جهات در من چپاند. سنگینم؛ چنان که اریب راه میروم. جای خالیاش پر است از وزنِ دیداری بهوقتِ نمیدانم کی. غیابش آسان نیست. دشوارم کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر