۱۴۰۱ اسفند ۲۵, پنجشنبه

لغت‌نامه‌ی خزران



 

به زودی می‌میرم. بعد از پایان نوشتنِ این کلمات. در همین هفته‌ی پیش‌رو. همین امروز. خوشحالم که سبب مرگم یک کتاب است. که به واسطه‌ی خواندنِ یک کتاب می‌میرم. کتابی که قرار است پُر رمز و رازترین رمانی باشد که تا حالا خوانده‌ام. رمانی که نسخه‌ی مذکر و مونث دارد، با اختلاف در یک پاراگراف. که فرم‌اش قاموسی است صدهزار واژه‌ای. نویسنده‌اش کاتبِ سرگردانی بوده میان آن هزارتویی که دانش بشری از علوم طبیعی و معنوی و خفیه گرفته تا اسطوره و تاریخ ساخته است. شاهدش یکی همین کتاب. گویا رمان‌های دیگری هم دارد با فرم‌های بدیع. مثلا رمانی به شکل جدول کلمات متقاطع. راهنمای خواندن هم دارد این «لغت‌نامه‌ی خَزَران». خواننده می‌تواند همه‌ی شیوه‌های مرسوم خواندن رمان را کنار بگذارد، یا نگذارد. خواندنش چون قدم‌گذاشتن به هزارتویی از آینه‌هاست. طبق آن‌چه در کتاب آمده آن را می‌شود از ابتدا یا انتها، حتا به شکل مورب خواند. رفتار خواننده می‌تواند با این رمان همان رفتاری باشد که با قاموس‌ها و لغت‌نامه‌ها دارد. چه کسی پیدا می‌شود بنشیند تمام یک لغت‌نامه را از ابتدا تا انتها بخواند؟ حالا اما خواننده این جهد را پیش‌رو دارد. این طلبِ رمان از خواننده است. و قدرت نویسنده هم این‌جا به کمک خواننده می‌آید تا تصویر کلی‌تری از کتاب به عنوان رمان داشته باشد. درست است که می‌تواند بخشی از آن را بخواند، اما آن‌چه قاموس‌ها به خواننده می‌دهند بسته به میزان تلاش و جستجوی خواننده در آن‌هاست: «هر چه بیشتر بجویید، بیشتر به دست می‌آورید. به همین منوال، در این‌جا نیز، آن‌چه نصیب یک جستجوگر خوش‌سعادت می‌شود، ارتباط پنهان میان اسامی این لغت‌نامه است.»

 

و حالا من آغاز می‌کنم. خودم را به آن می‌سپارم. جلد را کنار می‌زنم و جمله‌ی اول را می‌خوانم: «این‌جا خواننده‌ای آرمیده است که هرگز این کتاب را نخواهد گشود. او برای همیشه در این‌جا مُرده است.» 

و من حالا دارم در آن می‌خزم و کلمه به کلمه می‌میرم.

 

نسخه‌ی نشر نقره: نسخه‌ی مذکر

نسخه‌ی نشر مرکز: نسخه‌ی مونث

هیچ نظری موجود نیست: