۱۳۹۶ آبان ۳۰, سه‌شنبه

قطعاتی درباره‌ی مادرم




هیچ‌وقت نتوانسته‌ام و نمی‌توانم به آهنگ‌های محبوبم گوش بدهم. حین گوش‌دادن به آن‌ها فکر می‌کنم مادرم صدایم می‌زند. هر بار مجبورم چندبار آهنگ را نگه دارم. می‌بینم صدایی نیست.
*

حسرت به ارث‌بردن یک از ویژگی‌های مادرم همیشه با من است؛ چپ‌دست بودن. این ویژگی مادرم را هیچ کدام از فرزندهایش به ارث نبرده‌اند. با خودم فکر می‌کنم اگر چپ‌دست بودم سهم بیشتری از مادرم از آن من بود.

*

سال‌هاست از این‌که دست‌پخت مادرم را دوست ندارم در عذابم. حالا نه. احساس می‌کنم با خوردن دست‌پخت‌اش خودم را تحقیر می‌کنم.


*

اگر یک روز بخواهم لیستی از «دوست دارم» و «دوست ندارم»‌هایم بنویسم، هر دو لیست را با کلمه‌ی «مادرم» آغاز می‌کنم.

*


نمی‌توانم عکسی از مادرم داشته باشم. حتا نمی‌توانم به عکس‌هایش نگاه کنم. چندباری که در مراسمی خانوادگی خواهرها یا برادرها مجبورم کرده‌اند از آن‌ها و مادرم عکس بگیرم تا چند روز بیقرار بوده‌ام.


*


هیچ عکسی با مادرم ندارم. (نوشتن این جمله به گریه‌ام انداخت.)


*


یک هفته پیش که زلزله آمد، میان جمعیت جمع‌شده در کوچه مادرم را دیدم، پالتوی پدرم را پوشیده بود. به همدیگر نگاه کردیم. هر دو انگار از دیدن هم خجالت می‌کشیدیم، نگاه‌مان را دزدیم و سرمان را پایین انداختیم.


*

هم «سوگ مادر» مسکوب را خوانده‌ام، هم «خاطرات سوگواری» رولان بارت را. هنوز نتوانسته‌ام خودم را راضی کنم نسخه‌ای از آن کتاب‌ها در کتاب‌خانه‌ام داشته باشم.


*


کاش فروید زنده بود و کتابی درباره‌ی مادرم می‌نوشت.



*** 



تصویر: عکسی از دان مک‌کالین. زنی که شبه نظامیان شوهرش را جلوی او و پسرش کشته‌اند. این عکس بیان رابطه‌ی من با مادرم است. آن پسر درون عکس من‌ام. پیوسته مادرم را در حال رنج تصور می‌کنم. و خودم را ترسیده، وامانده، ناتوان و رنجور از دلداری و کمک به او. پنهان نمی‌کنم وقتی با مادرم هستم پدرم را فراموش می‌کنم. و برعکس، هر وقت با پدرم هستم غیابِ مادرم نمی‌گذارد با او رابطه برقرار کنم.

      

هیچ نظری موجود نیست: