گاهی یک جمله میشود پرترهی
تاریخی وضعیتی که در آن زیست میکنیم. در جهان و جامعهای که از «درخششِ ظفرمندِ
فاجعه تابناک است»؛ در غیبت تفکر و حاصلش معرفت؛ برای رهایی از قید و بندِ ترسهای
تعریفشدهی تاریخی، اخلاقی، سازماندهیشده، ناشی از جهل و عدم شناخت. برنامهی
روشنگری، به تعبیر آدورنو و هورکهایمر در همان سطرهایی آغازین «دیالکتیک روشنگری»:
افسونزدایی از جهان، انحلالِ اسطورهها و واژگونیِ خیالبافی به دست معرفت است.
به گمان من میتوان «نامه به پدر»
کافکا را ژانر متفاوتی در ادبیات به شمار آورد. بعضی از کتابها را هم میشود زیر این
عنوان دستهبندی کرد. برای من در ادبیات ایران «روزگار دوزخی آقای ایاز» براهنی
«نامه به پدر» دیگری است. نامهی فرزندِ تاریخ به کابوسی که جهان باید از آن بیدار
شود.
جملهی امروزِ من، در رجعتِ
مکررم به «روزگار دوزخی آقای ایاز»:
او فاعلیت شفاف خود را وقف ما
کرده بود و ما مفعولیت شفاف خود را وقف او کرده بودیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر