مسرورم، مسرورِ مسرور. کلمهی من
است این «سرور» و سرخوشی، بعد از خواندنِ «اضافه حقوق، یا چگونه در هر شرایط جسمی،
روحی، جوی، اقتصادی و غیره نهایت بخت را برای خود قایل شوید و از رئیس بخش خود
درخواست تجدیدنظر در حقوقتان نمایید.» از «ژرژ پرک»، که پیشتر با خواندن «چیزها»
از او، و دیدن «مردی که خواب است»، و یک کتاب دیگر –هنوز چاپ نشده- به همت و لطفِ
دوستی، مسرور شده بودم. این نمایشنامه که یکی از دو نمایشنامهای است که از او بهجا
مانده، یک ضد تئاتر بهتمام معناست. فاقد شخصیتپردازی، همچنین فاقد کنش نمایشی و
دستورات صحنه. همهی نمایشنامه نهایتِ تلاشِ کارمندیست برای گرفتن مساعده و اضافه
حقوق. تلاشی که بیشباهت نیست به هزارتویی کافکایی اما اینبار در ساحت بازیهای
کلامی؛ و تا حدودی برای من یادآور برخی از نقاشیها و طرحهای موریس اشر. کارمند که
حتا در فهرست شخصیتهای نمایشنامه هم نیامده، توسط شخصیتهای نمایش که هر کدام
مفاهیمی انتزاعیاند و به صورت اعدادی کد گذاری شدهاند، با جملاتی مخاطب قرار میگیرد.
شخصیتهای نمایش:
پیشنهاد
احتمالات
فرضیهی مثبت
فرضیهی منفی
انتخاب
نتیجه
حسابی فکرهایتان را کردهاید،
تصمیم خود را گرفتهاید و میخواهید به دیدن رئیس بخش رفته، و از او تقاضای اضافه
حقوق کنید. یا رئیس بخشتان در اتاقش هست یا رئیس بخشتان در اتاقش نیست. اگر رئیس
بخش در اتاقش باشد، شما در میزنید و منتظر جوابی از او میمانید. اگر رئیس بخش در
اتاقش نباشد، در راهرو منتظر بازگشتش میمانید. فرض کنیم که رئیس بخش شما در اتاقش
نیست. در این حالت شما در راهرو منتظر بازگشت وی میمانید. شما در راهرو منتظر
بازگشت رئیس بخشتان هستید. یا رئیس بخشتان برمیگردد یا رئیس بخشتان برنمیگردد.
اگر رئیس بخشتان برگردد، شما درب دفترش را میزنید و منتظر جوابی از او میمانید.
اگر رئیس بخشتان برنگشت، بهترین کاری که میتوانید بکنید این است که به دیدن
همکارتان مادموازل یولاند در دفتر کناری بروید. فرض کنیم که رئیس بخشتان دیر کرد.
در این حالت به دیدن مادموازل یولاند میروید. اما یا مادموازل یولاند در دفترش
هست یا مادموازل یولاند در دفترش نیست.
مسرورم میکند هر نوشتهای از
«ژرژ پرک». حتا آن رمان نخواندهاش «فقدان»، که در چهارصد صفحه یکبار هم از
حرفeاستفاده نکرده، و منتقدها از
آن به غیاب مادرش یاد میکنند. میدانم فردا باز مسرور خواهم شد، اینبار با
خواندن دیگر نمایشنامهاش: «سیبزمینی». همان که در پیشانیاش جملهای از «رنه
دو اوبالدیا» را آوردهست:
سیبزمینی پوستکندن را هنوز
میتوان بزرگترین واقعهی مدرن نامید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر