برای آنکس که لذت نمیگذارد
تحقیر شود همه لطف است این سردی و شقاوت، در ضیافتِ شبی که قلندران بیدارند. کبکبهی
مازوخ است و دبدبهی ساد. آنجا که چون مومنی در پیشگاه خالق، در معبدِ سه کافِ
بدن، و ساحت میلی که مذهب اوست، مچاله در خود، لرزان و خونآلود، زیر شکنجه، ضجه
میزند، نه از زبونی و درد، که از روی سپاسگزاری: دردم بده، دستور میدهم، دردم
بده. سخاوتمند باش، به من بده، درد را به من بده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر