هنوز هم بعد از خواندنش
مبهوتم. نمیشد برای چند ثانیه هم که شده سرم را از روی کتاب بلند کنم. در صفحه به
صفحهاش، همراه با نوال و سودا و ژان و سیمون که پیش میرفتم صدای زوزهی تاریخ را
با همهی خوفناکیاش میشنیدم. برآمدن یک راز، گشودن فضای حافظه، قدمگذاشتن در
قلمرو گذشته، جانگرفتن فجایع تاریخی، جنگهای داخلی لبنان، در جستجوی هویتی گمشده.
مثل این بود داشتم یکی از تراژدیهای یونان باستان را میخواندم. اگر دنیای مدرن
هم اسطورههای خودش را داشته باشد، میتوان «نوال»، این زن، این مادر، این عاشق، این
در جستجو، این سکوتکرده را یکی از چهرههای آن بهشمار آورد. قدرت روایتگری «وَجدی
مُعَوَد» در این نمایشنامه بینظیر است. خواندنش را از دست ندهید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر