نیل کسدی جوانی شرور، عاصی، دزد، حبسکشیده، که مهمترین و مقدسترین اصل زندگیاش «معاشقه» بود و بهگمان من «زیستن در زمان حال»؛ چهرهای تاثیرگذار، که رفاقتش با «جک کروآک»، «آلن گینزبرگ» و «ویلیام باروز» و راه و رسم زندگیاش، نماینده و نقطه عطفی میشود برای بیان روحیات نسلی که از آن به «بیت» نام میبرند. نسلی که با هنجارگریزیهایش از عرف جامعه، تن ندادن به ارزشهای حاکم، علاقه به مصرف مواد و موسیقی جاز بدل به حادثهای نه تنها در ادبیات، که در سطح اجتماع، سینما و موسیقی شد. محیط اجتماعیای که ماجراهای کتاب در بستر آن اتفاق میافتد، دیدن جوانان هیپی، مفتسواریها، شغلهای پست چند روزه، همه حکایت از بیزاری جوانانی دارد که در آمریکای پس از جنگ دنبال تعریف تازهای از هویت خویش میگردند.
جک کروآک با نوشتن رمان «در جاده» در کنار شعر بلند «زوزه»ی آلن گینزبرگ که هر دو به عنوان مانیفست و کتاب مقدس این نسل شناخته میشوند، به بیان شیوهی زیست این نسل، باورها، خوشگذرانیها، و عیاشیهایشان میپردازد. او این رمان را تحت تاثیر شیوهی زندگی و ویژگیهای کلامی «نیل کسدی» مینویسد که یکی از کاراکترهای رمان هم هست. بیان سفر چند دوست که با جیبهای خالی به جادهها میزنند تا زمان را جشن میگیرند.
جک کروآک با نوشتن رمان دیگرش «ولگردهای دارما» به جنبهی دیگری از رفتار این نسل میپردازد. او که حین نوشتن این رمان مثل دیگر دوستان خودش از جمله گینزبرگ تحتتاثیر آموزههای بودایی است کاراکترش را از جامعه جدا میکند. شخصیت اصلی این رمان هم خودش است. او کولهپشتیاش را برمیدارد و خانهاش را ترک کرده و میزند به دل کوه و جنگل. بعد از چاپ این رمان در آمریکا جنبشی راه میافتد به نام: جنبش کولهپشتی.
آلن گینزبرگ بعد از نوشتن شعری بلند آن را برای کروآک میفرستد. چند روز بعد کروآک با نامهای جوابش را میدهد: «آلن، زوزهات به دستم رسید. شاهکار است.» گینزبرگ بعد از خواندن نامهی کروآک، نام شعرش را «زوزه» میگذارد. و پاییز همان سال شعر را در جلسهای میخواند که ماجرایش در بخش دوم رمان «ولگردهای دارما» آمده است: آن شب، شبِ تولد رنسانس ادبی سانفرانسیسکو بود. همه آنجا بودند. شب دیوانهواری بود.... الواه گلدبوک «آلن گینزبرگ» داشت شعرش را میخواند. گریه میکرد شعرش را، گریه، مست با دستانی گشوده و همه فریاد میزدند: ادامه بده، ادامه بده، ادامه بده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر