شناختی از کتاب نداشتم. دلیل تورقش در کتابفروشی علاقهام به آمریکای لاتین بود. شاید بشود گفت: موردِ آمریکای لاتین. جملهی اول را که خواندم، گفتم خودش است: «اینجا، تو مملکت ما، حتی فاحشهها سواد دانشگاهی دارند.» چند روز است گرفتارش شذهام. نمیتوانم یک دقیقه کتاب را زمین بگذارم. حتی از سرگیری نوشتن رمان تازهام را هم عقب انداختهام. باور نمیکنم. این کتاب خودش است. کتابی که چندسال است دنبالش میگردم که تکانم دهد. که شور و جنون را در تکتک جملاتش ببینم. چیزی کم از مهمترین رمانهای آمریکای لاتین ندارد. همان وجد، شور، و غافلگیری، کتابی که یک سطر هم از ریتم نمیافتد، و حتی میشود گفت چیزی فراتر از رمانهای آن خطه دارد. هزار و یک شبی است برای خودش. پیداست که کتاب با چه شوری نوشته شده است. حین خواندن، همین شور به خواننده هم سرایت میکند. آمریکای لاتینِ گرفتار و آبستنِ توطئهها، انقلابها، کودتاها، که منجیهایش در لباس انقلابیگری ظهور میکنند: «راوی انجیل میگوید: در آغاز کلمه بود. در آغاز انقلاب نیز کلمه بود؛ از آن فیدل. و همهچیز به نیروی کلمه روی داد.» آنجا که کاسترو از «گارسیا مارکز» نقل میآورد که دربارهاش گفته است: «یک چیز مسلم است و آن اینکه فیدل از سرطان پروستات نمیمیرد، چراکه با وجود سن زیاد میتواند پنج، شش یا حتی هشت ساعت حرف بزند.» یک مستندنگاری محشر، که هر صفحهاش پر از اعجاز است. افسون میکند. کلمات کتاب همان مردمان جان بر کف آن دیاراند، با همان شور انقلابی، با همان تقلا و امید: شیلیِ من، شیلیِ تو، شیلیِ جندهشده، شیلیِ خیانتدیده، شیلیِ مبارز، شیلیِ ساکت، شیلیِ فروختهشده، شیلیِ محبوب.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر