۱۴۰۲ مهر ۳۰, یکشنبه

رستگاری در هیچ دقیقه


 

عجب رمان خوبی بود این: «مردن کار سختی است.» یادآور رمان «گور به گور» فاکنر. به حق درباره‌اش گفته‌اند «گور به گور» خاورمیانه‌ای. در این سال‌ها متاسفانه غفلت کرده‌ام از ادبیات خاورمیانه، و خواندن این رمان دریچه را گشود. ما فرزندان خاورمیانه گول رمان اروپایی و آمریکایی را خورده‌ایم، و بیهوده رستگاری را جستجو می‌کنیم: «ما همه در منجلابیم، اما بعضی‌مان به ستاره‌ها چشم دوخته‌اند.» خاورمیانه هم‌چون زمین بازی است، حتا اگر جنگی هم در کار نباشد صدای گلوله‌ها را می‌شنویم. این‌جا جغرافیایی است که مردمانش با مرگ طبیعی هم کُشته می‌شوند. و این تصویر «خالد خلیفه» است در آلبوم جنگی که سوریه را ورق می‌زند. سوریه‌‌ی این سال‌ها، درگیر جنگ‌های داخلی، قیام و انقلاب مردم. همه‌جا ویران شده، و در اطراف جسد کشته‌شده‌ها در حال پوسیدن‌اند. کشوری که در آن مردم مُردن با مرگ طبیعی را از یاد برده‌اند و دسته‌جمعی کشته می‌شوند. در گیرودار این اوضاع پدری قبل از مرگش وصیت می‌کند او را در روستای زادگاهش به خاک بسپارند. فرزندانش، دو برادر و یک خواهر، جسدِ بادکرده‌ی پدر را در اتومبیل‌شان می‌گذارند و سفر سه روزشان را آغاز می‌کنند. سفری جاده‌ای با عبور از ایست بازرسی‌های متعدد که در آن‌جا مرده‌ها هم پرونده دارند و بازداشت می‌شوند. ‌

هیچ نظری موجود نیست: