دفتر
گسست. دفتر آخر شب، بعد از درازکشیدن روی تخت. دفتر کلمهها، آخرین کلمههای روز،
روزِ به شب رسیده، کشآمده در شب. فهرست کارها، ایدهها، آدمها، کتابها، فهرست
وقتِ بعد از بیداری. اولین کلمههای روزِ برآمده.
بیتاریخ
است این دفتر. تاریخ ندارند نوشتهها. فقط روی کاغذ آمدهاند. سطرها معمولن یککلمهایاند.
جز نویسندهاش کسی قادر به ارتباطگرفتن با آن نیست. خلاصهی روزِ در راهاند.
گاهی یادم میرود در طول روز به دفتر رجوع کنم. چیزی
تغییر نمیکند. افسوس، من اگر در طول روز هم کاری انجام دهم، همان شرایطی و احوالی
را دارم که کاری انجام نداده باشم.
سانتاگ
قارچ
عباس، عشق
مکتوب
مهسا: کتاب.
غیاب به مثابهی حیاتِ میل
فیلم، شاید
امین
اتاق روشن
نامه، جواب
داده نشده
اینها
کلمات دیشب بودند. دفتر که تمام شد، سپری شد همهی برگهها؛ یک روز باید بنشینم به
خواندنش، از اول تا کلمهی آخر. ترسیم و مشاهدهی سیمای آن زندگی که در فاصله و
مکث بین کلمات اتفاق میافتد. بایگانیِ من. (حقارتِ این «من»، در این جمله، به
گریهام انداخت.) من باعثِ جدایی کدام کلماتم؟
۲ نظر:
چه کلمات جالبی. بهتر نیست کل متن را بنویسید تا در آینده از مرور آن ها بیشتر لذت ببرید؟
در دفتر یادداشتهای روزانه چنین کاری کردهام. اینها کلمات مجردی هستند که فارغ از جمله زیست میکنند. دفترِ گسست، دفتر «حد»هاست. اینکه هر چیزی را به مجردِ خودش تجربه کنم؛ یا به یاد آورم. شاید چون با این کلماتِ بیجمله، راحتتر میشود امور روزانه را به تعویق انداخت، یا فراموش کرد.
ارسال یک نظر