سیمها،
جریان متناوب برق و داده. حالا دیگر هر جایی یافت میشوند. حضورشان شده است نشانهای
از دنیای مدرن. به مثابهی رگهای زندگی عمل میکنند و خونی به نام داده انتقال میدهند.
در هم پیچیدهاند، چون مغزی متلاشی و از جمجمه بیرون آمده، شاید حتا پیچیدهتر از
مغز انسان. بدون آنها بخشی از کار و زندگی مختل میشود. تراژدی سیمها پایانی
ندارد. اسطورهی قرن حاضر است. بیرحم، انکارناشدنی، بیمناک.
داستانی
نقل میکنند از دیدار آیزنهاور سی و چهارمین رئیس جمهور آمریکا با نخستین رایانهها.
وارد اتاقی میشود پر از رایانه. رو به دستگاهها و ماشینهای آنجا میایستد و
سوالی مطرح میکند: «آیا خدایی وجود دارد؟» ماشینها و رایانهها شروع بهکار میکنند.
چراغها روشن میشوند، چرخهایی میچرخند، و صداهایی بلند میشود، بعد از مدتی
پاسخ داده میشود: اکنون وجود دارد.
چیپست
یا چیپ رایانه، مجموعهای از اجزای الکترونیکی در یک مدار است که در کنار هم وظیفهی
مدیریت جریان داده را بر عهده دارند. «جوزف کمبل» اسطورهشناس آمریکایی و خالق
مهمترین کتاب زندگیام «قهرمان هزارچهره» در مصاحبهای با اشاره به «چیپست»ها جریان
انتقال داده و پردازش آنها را روی آن صفحهی نازک معجزهای میداند که امروزه
اتفاق میافتد: آنها سلسله مراتب کاملی از فرشتگان هستند که بر صفحههایی نازک
جای گرفتهاند؛ و آن لولههای کوچک هم معجزهاند.
شاید
بتوان با یک نگاه زیباشناختی این سیمهای درهم تنیدهی گوشهی هر اتاقی را چون
«حاضر آماده»های مارسل دوشان، یا چون چیزی که هنر و هنرمند معاصر با ارزیابی
دوبارهی اشیاء و استفاده و نمایش آنها به عنوان شی هنری عرضه میکنند هنر قلمداد
کرد: قوطیهای کوکاکولا و سوپ اندی وارهول. سمفونی سیمها، چیزی که انگار هیولای
اطلاعات در مکانهای خصوصی بالا آورده است.