اعداد
در او مزمناند. ط. صفحهی چهل و سه
میترسم؛
از نوشتن و دیدن و خواندن تاریخ زیر یادداشتها. این اعداد عمر را امضا میکنند.
عمرِ من شایستهی هیچ امضایی نیست. اینکه رسمیت بدهم به تباهیام. هرچند پیش آمده
که دنبال تاریخ نوشتهای رجوع کنم به پسماندههای ذهن. مردد برگشتهام؛ و این
تردید به زندگی من میآید.
از
وقتی مینویسم، پرهیز کردهام از نوشتن تاریخ. چرایش بیربط نیست به هراسی که از
ثبت، یا بایگانی لغت دارم. تاریخ، بایگانی میکند. مثل سنگ قبر، آن عددهای بیشرمِ
حک شده بر سنگها. برای من، نوشتنِ تاریخ زیر یادداشت، در حکم ممنوعیت برای بازگشت
دوباره به آنهاست؛ به آن لغتهای زیستهشده، آن روزها و احوالاتی که سپری شدهاند
اما مدام حاضراند. من اگر نتوانم به مکتوبهای گذشته برگردم، شاید توان نوشتن،
یا حداقل شوق برای مکتوب را از دست بدهم. علاقهام به اعداد، حتا به شکل ظاهری آنها، کاری کرده که
نتوانم به سادگی از آنها بگذرم. در «ط» تلاش کردهام برای خلقِ سیمای عدد. آنجا
روایت گاهی دست عدد میافتد؛ همان صفحهی اول آمده: «شب هم عدد است.» و رمان آغاز
میشود.
این
روزها، عزمِ راسخِ اعداد و وخامت تاسفبرانگیز ارقام، نماد حرکتی شده که تلاش
میکند برای بیداری تاریخ از کابوسی که بدان مبتلا شدهست. عدد میدهند هر روز، هر
جا؛ از خیابان و آسمان گرفته تا کوههای کردستان و نخلهای سیستان. اکنون هر کلمه
ضرورتِ نوشتنِ تاریخ پای سندی است که در جواب چرایی و چگونگیاش از ما دلیل میخواهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر