گوید به دَمَندان ژرفایی هست که همواره دود از آن آید. هر چیزی بدو افگنند جز جانور، نپذیرد. چون جانور بدو افگنند، فرو برد. مردمان گویند که چشمهی دوزخ در اوست.
بُندهِش/ فرنبغ دادگی/ سدهی سوم هـ ق
_
بخشهایی از شعر سوم:
درگیرِ ویل
نسبام شاید برسد به زنِ حضرت لوط
از بس سنگ بودهام
گاهی یادم میرود خزهها را از صورتم بردارم.
(...)
میلِ من
گناهِ یک قبیله را سوره میکند
تا قرائتِ تو
جغرافیای تازهای در محاسنام باشد.
(...)
_
دَمَندان. گاهنامه
چهل نسخه
با شعرهایی از:
ان-هِدو-آنّا. آنیما احتیاط. بهار علیزاده. جهیکا. ح. هاتف. زاهد بارخدا. ماهان تیرماهی. نیما زاغیان. هستی هیچ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر