مقداری شب را کنار گذاشته بودم برای ساعتِ کاهلِ بعدازظهر. به قرار شبْ نشستم پای کتاب که همهخوبان را جمع آوردهست. کسی باید کُشته میشد، یا کسی را کُشته بودند، یا کسی کشته شده بود. سر دراز دارد این قصه، این قصهها. دربارهاش خواندن به همان فرحناکی داستانی درجه یک است از «پو» یا «آرتور کونن دویل»، اصلا جنایتی است مکتوب. حالا در شبِ کنارگذاشتهام مقداری هول برم داشته نکند همهی کارآگاهان آن قصهها متفقالقول شوند برای رسوایی خواننده. بالاخره هر خوانندهای هم سهمی دارد از جنایتی محتوم که برای قرار بیقرار او نوشته شده است.
نویسنده در پیشگفتار اشاره کرده که دوست داشته عنوان کتاب را بگذارد: «یک دوستدار رمان پلیسی گذشتهی خود را بررسی میکند.» و ادامه میدهد: درواقع، این کتاب بیشتر از آنکه تاریخچه، بهمعنی دقیق کلمه باشد، فهرستی از خاطرات و برداشتهایی است که در طی خوانشهایی، براساس منطقی شخصی ترتیب یافته است و مانع از آن نمیشود که در مقام دوستدار این آثار، دلبستگی و بیزاریهای خود را نسبت به آنها نشان دهم.
و ما در بررسی گذشتهی این دوستدار رمانهای پلیسی چیزی را که بهکمال میتوانیم مرتکب شویم جنایتی است به اسم: خواندن. و میخوانیم، کماکان ساعتها از پس ساعتها، روزها و روزها.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر