چند سالی است گرفتار مرضِ شیرینی شدهام به نام: دوباره یا چندبارهخوانی. هی برمیگردم سمت کتابهایی که پیشتر خواندهام. که یک چندروزم را ساخته و با من ماندهاند در گذرِ عمر. شاید هم نشانهی پیری باشد. مثل آن سالخوردهام دلخوش به نزدیکی مرگ، ایستاده روبروی زندگی. دارد مرور میکند همهی آنهایی را که با او بودهاند، جاهایی را که آنجا بودهست و در او «جا» شدهاند. چون آن سالخورده روبروی کتابخانهام ایستادهام، دارم سفرِ مکتوبِ زندگیام را مرور میکنم. همهی آن کتابها که احساساتم را تربیت کردهاند. حالا از خواندهها یکی را انتخاب میکنم. و خواندن بدل میشود به ملاقات دوستی که چند صباحی از او بیخبر بوده، اما هنوز خاطرهی دلنشینِ پستی و بلندیهای این همدلی با من مانده است. هر بار هم خواندن شکل تازهای پیدا میکند، کتاب گویا با من و چون من تغییر کرده است، حالا چیزهای مهمتری از خودش را به من عرضه میکند. یکچیزهایی که پیشتر با ملاحظهی عمر مغفول مانده بود. دروغ چرا، اگر از میان خواندهها و نخواندهها انتخابی باشد متمایلم به همان خواندهها. دلم قرصتر است. گویا آنها هم از من خاطرهای دارند. آشناییم برای هم. حالا به هر قیمتی حاضر نیستیم تمام انرژیمان را صرف آشنایی کنیم.
بالاخره یک روز انجامش خواهم داد. بالاخره باید در یک سن انجامش داد: کتابخانهتکانی. کتابتکانی. اینکه آدم بنشیند با خودش تسویهحساب کند. با کتابخانهاش. با کتابهایش. شهامت این را داشته باشد از بار کتابخانهاش بکاهد. از میان آنها انتخاب کند. آنهایی را نگه دارد که او را ساختهاند. که به آنها برمیگردد. مدام در رفت و آمدند با هم. که رجوع دوباره به آنها برگشتن به خودش باشد. منظر آیندهاش باشد در مواجهه با هستی. کتابخانهی شخصی نباید به کتابفروشیها یا کتابخانههای عمومی شباهتی داشته باشد. باید پرترهای باشد از یک آدم، یک شخص، یک سرنوشت، یک امضاء. عمومی نباشد. خصوصی باشد. یک راز باشد. گشودن یک راز باشد. کتابخانهی شخصی نباید برای هر کس که آمد کتابی داشته باشد، چون آنکه کتاب میخواند آدم هر کسی نیست. کتابخانهی شخصی یک هویت است.
تصویر: میتوان نوشت تزئینی. اما برای من «دیوید هاکنی» تزئینی نیست؛ یک ضرورت است برای تربیتِ نگاهم. تصویر رونمایی از کتابی است در نمایشگاه فرانکفورت 2016. کتابی بزرگ که مروری است بر دههها فعالیت هنری هاکنی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر