از بختیاریهای من در زندگی یکی علاقه به «ماتیس» است. هرچند هیچوقت نتوانستهام دلیلش را برای خودم روشن کنم. بارها و بارها به آثار او برگشتهام. مصاحبهها، یادداشتها و نامههایش را خواندهام. «ماتیس» همچون یک مساله در زندگی من وجود دارد. مسالهای که فعلا قادر به حلش نیستم. این اثرش «آتلیهی قرمز» از نقاشیهای محبوب و موردعلاقهی «مارک روتکو» است. «روتکو» که هر اثرش برای من ترسیم آواز کائنات است، چنان تحت تاثیر این نقاشی قرار میگیرد که تمام جزئیات و اجزای آمده در آن را حذف میکند تا از آن تنها همان رنگ قرمزی بماند که تمام سطح بوم را پوشانده است. «ماتیس» در مصاحبهای میگوید که همهی اجزا آمده در نقاشی از صندلی و کمد گرفته تا گلها را در اتاقی کشیده است با رنگهای آبی-خاکستری. اما نقاشی او را راضی نکرده تا ناگهان آن رنگ قرمز را کشف میکند: «نمیدانم آن رنگ قرمز از را از کجا پیدا کردم... برای من همهی اجزا آمده در نقاشی فقط در مقابل آن رنگ قرمز است که آنطور که من دوست دارم به نظر میآیند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر