این
فیلم برای من یک پرتره است؛ همچون عکسی که بدل به مکانی شده برای زیستن خاطرهای
که از یاد نمیرود. سیر و سلوک «انیس واردا»ی هشتاد و هشت ساله در مکانهایی که
دارند هویت زیستیشان را از دست میدهند. مکاشفه در مکان برای رسیدن به جوهر خاطرهای
که به آن مکان هویت انسانی میبخشد. او همراه عکاسی جوان به شهرها و روستاهای
اطراف پاریس سفر میکند، به مکانهای قدیمی و در حال نابودی سر میزند، و سعی میکند
حین گفتگو با ساکنان یا بازماندهگان آنجا پرترهای از آن مکانها در ذهن ترسیم
کند. و سرانجام با چاپ عکسهایی از آدمهای
مربوط به آن مکانها بر دیوارهای آن، ویرانیشان را به تاخیر بیندازد. خلاقیت و
نبوغ واردا در این فیلم آدم را به وجد میآورد و در عین حال شرمسار میکند از تلفِ
عمر.
نمیشود
وقتی حرف «انیس واردا» میشود یاد آن بخش از فیلم «کلئو از 5 تا 7» نیفتاد که گدار
و آنا کارینا جلوی دوربین میروند. در چند آن دقیقهی محشر فیلمِ کوتاهِ «این
عینکآفتابیهای لعنتی» که در فیلم نشان داده میشود، گدار عینکش را برمیدارد.
در
فیلم «چهرهها و مکانها» چند بار به گدار و فیلمهایش اشاره میشود. در آن سکانسی
که واردا به یادِ فیلم «دستهی جدا افتاده»ی گدار، که بازیگرانش در موزهی لوور
شروع میکنند به دویدن، تا رکورد دوندگی در آن را بشکنند، روی ویلچر مینشیند، و به
قول خودش برای سربهسر گذاشتن گدار، میان شاهکارهای هنری چرخ میزند. چطور میشود
این سکانس را دید و به احترام واردا از جا بلند نشد. یا بخش پایانی فیلم، وقتی
یادی میشود از «ژاک دمی» شوهر واردا، و اشاره گدار در یادداشتی به محل قرارشان
در گذشته، و عکسالعمل واردا، انگار همهی ایامِ خوش گذشته چون فیلمی کوتاه از
برابر چشمانش میگذرد. حسرت یا امید به بازنمایی گذشته از دل خاطره، در پیوند با
مکانی خاص؛ این همان جوهرهایست که واردا در این فیلم از آن سخن میگوید. اینکه
به واسطهی آدمها، و خاطرهی ما از از آنها، مکانها میتوانند برای خودشان هویتی
مستقل و حتا انسانی داشته باشند.