نمیتوانم
ذوقم را پنهان کنم از چاپ و خواندن این کتاب، مصاحبهی گدار و دوراس، که برای من
نمایندگان تصویر-مکتوباند. تصویر-مکتوب چیزیست فراتر از هر دو، وقتی کنار هم
قرار میگیرند، و چیز واحدی میشوند. فراتر از متن، فراتر از تصویر. نه سینما، نه
ادبیات؛ توامان هر دو.
دوراس
نویسندهای که فیلم هم میسازد. سینما برای او تلاش برای برهمزدن انزوای نوشتار
است. دستیافتن به تجربهای برای دگرگونی متن. میگوید اگر قرار بود فیلمی متکی به
تصویر یا فیلم تصورمحور بسازد هیچگاه سراغ فیلمسازی نمیرفت. حتا زمانی هم که
متنی برای دیدن مینویسد در تلاش برای ایجاد تعادل با تصویر نیست. در مقابل گدار
بیاعتماد است به متن. احساس میکند برای درک و ارتباط برقرار کردن با آن به واسطهی
عاملی بیگانه نیاز دارد: تصویر. او در تلاش برای گنجاندن تصویر در متن و پیوند ادبیات
و نوشتار با آن در فیلمهایش است.
با
وجود تمایز برخورد آنها با متن و تصویر در فیلمهایشان میتوان به نزدیکی آنها
به واسطهی همین تصویر و متن اشاره کرد. متن نقش ویژهای در کار هر دو دارد. نقل
قولهای فراوان در کار گدار، تلاش دوراس برای حذف بازیگر، و گفتارهای خارج از کادر
در کار هر دو، که گاه با تصویر همزمان و هماهنگ نیست، گویای این نزدیکی است. گدار
که بیگانه نیست با کلمه و کتاب: «دلبندم به کلمه. کلمات به جن میمانند. در آثار
دوراس یا مثلن بکت، شهریارند کلمات.» اشاره میکند به اینکه در تلاش برای بهکارنبردن
کلمه در فیلمهایش است، منتها نمیتواند جایگزین مناسبی برای آن پیدا کند، و همچنان
که خودش به درستی بیان کرده در سینما هیچ فیلمساز دیگری را سراغ نداریم که اندازهی
او پای کتاب را به سینما باز کرده باشد. دوراس هم بارها اشاره کرده که فیلمهایش
کتاباند، همهی آنها.
گدار
ادبیات را مادر تعمیدی خود میداند، و در جواب دوراس که اگر فیلم نمیساخت چه کار
دیگری انجام میداد؟ بیدرنگ پاسخ میدهد یکی دو تا رمان بد مینوشتم. او اعتراف
میکند همیشه دلش خواسته رمان بنویسد. شاید از این روست که در یکی از مصاحبههای
کتاب «سرنوشتهای سینما» میگوید: من همیشه میان آنچه عموما رساله یا مقاله گفته
شده است با آنچه معمولا رمان خوانده میشود سرگردان بودهام. یادآور سوالی که در
ابتدای فیلم «در ستایش عشق» پرسیده میشود: از بین سینما، تئاتر، رمان، یا اپرا
شما کدامیک را انتخاب میکنید؟ جواب داده میشود: رمان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر