یک
سری رفتار و کارها را نویسنده میتواند در رمان اولش انجام دهد اما در رمانهای
بعدیاش نه؛ حتا شاید حقاش را هم نداشته باشد، چه برسد به اجازهاش. جسارت و
حماقت هر دو تا اندازهای در رمان اول نویسندههای درجه یک پُررنگتر است.
خندهام میگیرد از اینکه بالاخره میخواهم
شروع کنم به خواندن: ابشالوم ابشالوم. فاکنر در نوشتن رمان چنان قدرتمند است که شرط عقل است ترسیدن از او. همیشه با احتیاط کتابی از او را دست گرفتهام. گدار در بخشی از مصاحبهاش
با مارگریت دوراس اشاره میکند که نویسندهی محبوبش فاکنر است. ارادتش به فاکنر را
از همان فیلم اولش «از نفس افتاده» نشان میدهد. آنجا که پاتریشیا به دوستپسرش میگوید
«ویلیام فاکنر» از نویسندههای محبوبش است. کتاب «نخلهای وحشی» او را دست گرفته،
جملهی آخرش را میخواند:
میان ماتم و عدم، ماتم را برمیگزینم.
در
این مصاحبه گدار به دوراس میگوید رمانی را مدتهاست که قصد دارد بخواند. سی سال است
دم دستش گذاشته، از فاکنر، به اسم ابشالوم ابشالوم.
از
ویژگیهای قهرمانهای رمانهای بزرگ میشود به حماقتهای آنها اشاره کرد و
اشتباهاتی که مرتکب میشوند.
تصویر:
france tour detour فیلمی تلویزیونی از گدار: در یکی از صحنهها، از پسربچهای که سرگرم تکثیر
چند ورق کاغذ بود پرسیدم: آیا فکر نمیکنی که خودت هم مثل همین ورق کاغذ هستی، که
بهتدریج حروف و سطرهایی روی آن چاپ میشود؟جواب داد: نه، اصلا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر