۱۳۹۵ دی ۲۵, شنبه

چیزی که زندگی‌اش می‌نامند



به عمد نباید از برخی کتاب‌ها حرف زد. باید لذت کشف‌شان را گذاشت بر عهده‌ی خواننده؛ البته نه هر خواننده‌ای. اما متاسفانه گاهی از همین کتاب‌ها تعدادی چنان که باید و شاید دیده نمی‌شوند. یکی‌ش همین «از اعماق» اسکار وایلد. هنوز هم می‌شود در بیشتر کتابفروشی‌ها نسخه‌هایی از چاپ اول را دید، با همان قیمت هفت سال پیش.



اسکار وایلد در تلاش بود تا از زندگی‌اش یک شاهکار بسازد. حتا به آندره ژید هم گفته بود: «من همه‌ی نبوغم را صرف زندگی‌ام کردم و در آثارم فقط مهارتم را به‌کار گرفتم.» حرف‌هایش هم بیشتر داستان‌گونه بود، و متاسفانه خیلی از آن‌ها را نمی‌نوشت؛ یا اگر هم می‌نوشت به خوبی روایت شفاهی آن‌ها نمی‌شد.



بعد از ماجرای زندان رفتنش و رسوایی‌های بعد از آن، از شهرت و محبوبیتش کاسته شد. تا جایی که می‌گویند در آخر عمر برای یک وعده غذا مورد تمسخر مردم قرار می‌گرفت. یکی از دوستانش از او نقل می‌کند که از وایلد شنیده: وقتی او به بهشت می‌رود، پطرس –حواری دم دروازه‌ی بهشت- به استقبالش می‌آید، خرواری کتاب با جلد نفیس در دست دارد، و می‌گوید: این‌ها، آقای وایلد، کتاب‌های نانوشته‌ی شمایند.



اگر آن مقاله‌ی معروف آندره ژید را درباره‌ی اسکار وایلد خوانده‌اید و با بیان شفاهی او تا حدی آشنا شده‌اید، قطعا این کتاب «از اعماق» یکی از کتاب‌های محبوب شما خواهد شد. در این کتاب هم به برخی از آن اتفاق‌ها و روایت‌ها اشاره شده است. این نامه‌ی طولانی که وایلد آن را در زندان نوشته، بیان کامل نگاه او به زندگی و هنر است. خود او را می‌توان مهم‌ترین و جذاب‌ترین کاراکتری دانست که در طول حیات ادبی‌اش خلق کرده؛ تا جایی که به جرات می‌توان گفت: شاهکار وایلد خودش بود. 


هیچ نظری موجود نیست: