جنا
رولندز. جنا رولندز. جنا رولندز. این زن. این زنِ خلق شده برای ایفای نقش زنی تحت
تاثیرِ عشق و جنون. همراهی و همکاریاش با جان کاساوتیس، این محبوبِ مولف، که فقط
کارگردانی نمیکند -در مصاحبهای میگوید کارگردان بیمصرفترین آدم سینماست- از
طریق فیلمنامههایی که مینویسد، و بازی گرفتن از بازیگرها، توجه به لحظه، بازی
گروهی، جرات و استفاده از بداههگویی و کادرهای نامتعارف، دیدن فیلم را به تجربهای
زیسته بدل میکند.
برای
من «شب افتتاح»، در کنار «زنی تحت تاثیر» و «جویبارهای عشق» سهگانهی جنونِ «جان کاساوتیس»
و «جنا رولندز»اند. آنجا که عشق و جنون توامان با هم به تجربهی درد و رنجی میانجامند
که در نتیجهی آن هویت فرد از هم میپاشد. مِرتل، زنی درگیر با خود و کارش تئاتر،
که خانوادهی اوست. با آن به گفتهی خودش به ارگاسم میرسد. حالا نمیتواند با نقشی
که بازی میکند کنار بیاید. اینکه خودش را در موقعیت و آستانهی پیری قرار بدهد
که میتواند استعارهای باشد از خاموشی یا مرگ عاطفی. او نمیخواهد تن بدهد به
کلیشهی زن مسن، به رفتارهای پذیرفتهی اجتماعی. میخواهد همچنان رها از قید و
بندهای تعریفشده برای دوستداشتن و دوستداشتهشدن مبارزه کند. نقشی که به او
دادهاند همچون دریست که باز کردن آن به اجبار او را وارد قلمروی یائسگی میکند.
پشت در ایستاده، تلاش میکند برای دور شدن از آن؛ دیالوگها را تغییر میدهد، با
واکنشهای پیشبینینشده دیگر بازیگران را در موقعیتهای شکننده قرار میدهد. او
در مرز است. در مرز گذر از میانسالی و قدمگذاشتن در عالم سالخوردگی.
و
چه خوب، که حالا به همت دوستان عزیزی چون بابک کریمی، میشود بعد از مرور فیلمهای
این کارگردان محبوب، سراغ کتابی رفت که گفتگو با فیلمهای اوست.