۱۳۹۸ آبان ۱۳, دوشنبه

ژنه، کلمه‌ی آواره




ژان ژنه
عشق یگانه‌ام
ای نامشروع، ای حرامزاده، ای مطرود، ای همجنسگرا، ای دزد، ای فقیر، ای شریف، ای یتیم، ای مخل نظم اجتماع، ای شاعر، ای نویسنده، ای نمایشنامه‌نویس، ای کارگردان، ای مرد سیاست و مبارزه، ای عاشقِ عبدالله، ای که وقتی از تو می‌خوانم ادبیات در من برانگیخته می‌شود، ای زندان رفته، ای حکم اعدام گرفته، ای فرزند یک روسپی که فکر می‌کردی به‌جای این‌که فرزند مادرت باشی مدفوع او هستی، ای دفع‌شده، ای بی‌تعلق به کسی، ای بی‌چیز، که مالکیت برایت ممنوع بود، ای فرارکرده از دارالتادیب، ای ملحق‌شده به ارتش، ای از ارتش فراری، ای که وطن‌ات زهدان زنی بود ناشناخته که بعد از مرگ هم نمی‌توانستی به آن برگردی، ای سرگردان در فرانسه، ای ولگرد در اروپا، ای یک نام در دفاتر ادارات، ای تحقیرشده، ای آرایش‌کرده، ای کتک‌خورده، ای تن‌‌فروش، ای تجاوز‌دیده، ای خوابیده زیر آلت‌های چروکیده‌ی مردهای پیر، ای روسپی جوان مهمان‌خانه‌های ارزان قیمت، ای مفعولِ محله‌های کثیف، ای که در کودکی فکر می‌کردی قدیسی تا خدا مادرت باشد، ای از ارث جهان محروم‌شده، که دزدی می‌کردی تا مالک چیزی باشی بدون گفتن «متشکرم»، ای که سارتر کتابی هفتصد صفحه‌ای درباره‌ات نوشت، که در نامه‌ای عذر خواستی که وقت نداری آن را بخوانی، که بعد خواندی و دیگر نتوانستی تا شش سال چیزی بنویسی، ای که در زندان «پروست» را کشف کردی و بعد از خواندنِ پاراگرافِ طولانی صفحات اول با خودت گفتی: «حالا مطمئنم در دنیای اعجاب‌انگیزی سفر خواهم کرد.» و سفر تو آغاز شد، ای عاشق لوتره آمون، رمبو، بودلر و نروال. ای که کودکی‌ات را به قتل رساندند، ای آگاه به هیولایی که در تو خفته بود، ای زندانبان خود، ای خطاب‌شده با کلماتی چون «کونی» و «دزد»، ای که می‌خواستند «شرمنده» باشی، و تو نمی‌توانستی از تقدیر بگریزی، در آن خزیدی تا عدم امکان زندگی را زندگی کنی، ای که تصمیم گرفتی همان چیزی باشی که جرم از تو ساخته بود، ای که در نمایشنامه‌ی «سیاها» می‌گویی: «جهنم از من اطاعت می‌کند.» ای خودِ دوزخ، ای قدیس، ای بزرگوار، ای که اگر سارتر و پیکاسو و کوکتو نبودند اعدام می‌شدی، ای نابغه، ای رنج‌دیده، ای مردِ زندگی، مردِ مرگ، مردِ کلمه، مردِ ناکامی، مردِ رسوایی، مردِ مبارزات خیابانی، ای انقلابی در من، ای که بعد از دیدن قتل فجیع یک مرد اعتراف کردی زیباترین اتفاقی بوده که به عمر دیده‌ای، ای که در مصاحبه‌ای در جواب این سوال: چرا هیچ‌وقت مرتکب قتل نشدی؟ می‌گویی:چون مشغول نوشتن کتاب‌هایم بودم.

هیچ نظری موجود نیست: