۱۳۹۸ خرداد ۱۶, پنجشنبه

گناهِ شاد


برای من زندگی تراژیک «اسکار وایلد» نمونه‌ای از زندگی «شاد» است! از آن رو که برای خودش زیست. نه مثل سرمشق که چون کتابی به آن می‌نگرم که در زندگی شخصی‌ام بارها به آن رجوع می‌کنم. او که یهودای خودش بود. که عشق را سر لوحه‌ی زندگی‌اش قرار داد و همه‌ی رنج حاصل از آن را هم به قیمت تباهی زندگی‌اش پذیرفت. روزگاری از مشهورترین چهره‌های شناخته‌شده‌ی محافل و مجالس ادبی بود، که بعد از افشای عشق و میل و گرایش جنسی‌اش دو سال به زندان افتاد و همه‌ چیزش را از دست داد. باز با این‌حال بعد از رهایی از زندان دوباره به عشق‌اش پیوست. آن معشوق که بر باد داد و خیانت کرد و حاصلش برای وایلد سقوط و البته شاهکاری چون «از اعماق» بود.



او نبوغ خود را زیست و بخش اساسی زیست ادبی‌اش را می‌توان در کلام شفاهی‌اش جست: « من همه‌ی نبوغ خودم را صرف زندگی‌ام کردم و فقط هنرم را در آثارم به کار بردم.» برخی از نکته‌سنجی‌های او را می‌توان در مقاله‌ای که «آندره ژید» بعد از مرگش درباره‌ی او نوشته خواند. به ژید گفته بود: من لب‌های شما را دوست ندارم. مانند لب‌های کسی است که هرگز دروغ نگفته باشد.


آن شاعر، آن نویسنده، آن به جان خود افتاده، آن همجنسگرا، آن محبوبِ مجالس، آن مغضوبِ خاص و عام، آن دورشده از خانواده، از محبوبیت و شهرت، آن رسوای آواره، آن دادگاهی شده، آن به زندان افتاده، آن فقیر، آن مفلوکِ آخر عمر، آن گرفتار عشقِ ممنوع. یک روز به یکی از دوستانش می‌گوید که در آن دنیا خداوند یکی از فرشتگانش را به استقبالش می‌فرستد. فرشته تعداد زیادی کتاب با جلد نفیس در دست دارد و وقتی به او نزدیک می‌شود می‌گوید: اسکار وایلد، این‌ها کتاب‌هایی هستند که تو ننوشته‌ای.

آن گناهکار، آن مجرم، او که دقیقا یک قرن بعد از مرگش، در سال2017 به همراه 75هزار نفر دیگر که به جرم همجنسگرایی گناهکار شناخته شده بودند، تبرئه شد. در سال‌های آخر عمر درباره‌ی معشوقش گفته بود: زندگی مرا به باد داد، چطور می‌توانم دوستش نداشته باشم.




هیچ نظری موجود نیست: