تلاتلولکو تمامی ندارد. امروزم به دیدن مستندی گذشت که یکی از دانشجوهایی ساخته که در جنبش شرکت داشته است. مستندی به نام: «فریاد». دانشجوی جوانی به نام «لئوباردو لوپز آرتکه» که دو سال بعد از سرکوب جنبش و تحمل چند ماه زندانی از شدت سرخوردگی روزهای بعد از سرکوب خودکشی میکند. مستندی که تا سی سال ممنوع بوده است. ثبت تصاویری حقیقی و تکاندهنده و حتا امیدبخش از سخنرانیها، راهپیماییها، دیوارنوشتها، دستگیریها، وحشیگری نیروهای نظامی، وقاحت سخنرانی رئیس جمهور وقت، امیدها، اشکها و لبخندها. «لئوباردو لوپز آرتکه» در طول روزهای جنبش با دوربینش میان جمع بوده، و گاه با مخفیشدن در صندوق عقب اتومبیلش از نیروهای نظامی تصویر گرفته است.
تلاتلولکو تمامی ندارد. امروزم به بازخوانی بخشی از رمان «کارآگاهان وحشی» نوشتهی «روبرتو بولانیو» گذشت. آن بخشی که دربارهی تلاتلولکوست. وقتی شاعری جوان دقیقا در روز محاصره و حمله و تسخیر ساختمان دانشگاه در دستشویی آنجا به مدت دو هفته پنهان میشود. با این شروع طوفانی: «من مادر شعر مکزیک هستم.» در این بخش است که بولانیو مینویسد: «تلاتلولکو، باشد که این نام برای همیشه در حافظهی ما حک شود.» و در حافظهی بولانیو ابدیست. از این روست که بعدتر این روایت یازده صفحهای را بدل به رمانی مستقل میکند: «تعویذ». میداند نتوانسته در روایت «کارآگاهان وحشی» حق مطلب را ادا کند. چرا که آنجا که پای مبارزه در میان است حق مطلب ادا نشدنی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر