اسمش
را گذاشتهام «کاف». دفترِ «تن»نوشتهای من است. ایدههایی که حول محور «تن» شکل گرفتهاند
و میگیرند. «تن»ی که با من است؛ که رازهای مرا با خود دارد.
تنِ
من، حینِ نوشتن، با خودش درگیر میشود. من مینویسم؛ انگار دارم به تنِ خودم عشق
میورزم. تنِ نوشتهشده، تنِ برهنهایست؛ و آنکه برهنه است تنهاییاش را به
نمایش میگذارد.
کاف
فارغ از اشارهی مستقیماش به سه «کاف»ِ بدن، اشارهای هم دارد به یوزف کا؛ شخصیت
جاودانهی «محاکمه»ی کافکا، که بدون ارتکاب جرم، یک روز صبح، بازداشت میشود. کسی
که با «تن» مشغول است –چه تن خود، چه تن دیگری- همان «یوزف کا» است، که بدون اینکه
خطایی از او سرزده باشد «مجرم» است.
این
دفتر را، این دفتر تازه از مجموعهی «کاف»ها را، تقدیم میکنم به آن مردِ جوانِ ریشوی
تبعید شده به آلمان: عباس.
این
دفتر آخری را کلی زیر و رو کردم بلکه بخشهایی را پیدا کنم که وقیح به چشم نیایند.
هر چند وقیحبودن در این دفترها یک امتیاز است.
**
گاهی
کلمات تحریکم میکنند. شده با خواندن کتابی، یا حتا جملهای برانگیخته شوم. آن
حالتِ وجد، آن وجدی که به تن مربوط است. این جملات و کلمات ربطی به کلمات انداممحور
و جنسی ندارند. این میلِ مکتوبِ من است به تن. کشفِ فضا در زبانْ میلِ مکتوبم را
تحریک میکند. کلمه میشوم وقتی با کلمه به ارگاسم میرسم.
تنِ
من، خودم را تحریک نمیکند.
وقتی
از سکسیبودن یک «تن» حرف میزنیم، از چه چیزی حرف میزنیم؟ سکسیبودن سوای میل
جنسی است و میشود آن را بیربط به زیبایی «تن» هم تصور کرد. به زعم «بارت» سکسیبودن
ناشی از امکاناتی است که در یک فرد برای عشقورزی تشخیص میدهیم. تا به واسطهی آن
دربارهاش خیالبافی کنیم و در افکارمان به او دل ببندیم.
پینوشت:
بدم آمد از قطعاتی که انتخاب کردم. هنوز عادت نکردهایم برهنگیمان را از تن
درآوریم. محیط مناسبی هم نیست اینجا. تلاش من در این دفترها حرف کشیدن از اندامهاست.
سخنِ اندام را نوشتهام. اندامی که با اجابتِ تنِ دیگری در پی خواندهشدن است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر