۱۳۹۷ تیر ۱۱, دوشنبه

الف


هنوز تکلیف آن کتابی که هفت سال پیش نوشته و دو سال است دست است مشخص نیست. دوتای دیگر هم هستند: «مرگ‌ارضایی» و «او». عادت دارد کتاب‌هایش را بعد از ویرایش نهایی در یک نسخه چاپ کند. چند هفته دوری می‌کند از نسخه‌ی چاپی. از تب کتاب که به سلامت گذشت برمی‌گردد و یک‌بار دیگر آن را می‌خواند. متن تا به شکل کتاب رویت نشود یک‌سری از اشتباهاتش را پنهان می‌کند. این ویرایش طاقت‌فرساست و ملال‌آور. همراه است با عرق‌ریزی روح.


تصمیمش را گرفته. دیگر تحمل بدقولی‌های ناشر کتاب در دست چاپ را ندارد. «او» را می‌خواهد بدهد دست یک ناشر دیگر که اخلاق کار برایش مهم باشد. حرفه‌ای برخورد کرده و مفهوم زمان را درک کند. اگر «او» مجوز بگیرد از خیر چاپ آن یکی فعلن خواهد گذشت.


این «او» آشنای نسل من است. نسلی که حالا زنان و مردان میان‌سالی شده‌ایم. ما همدیگر را برای اولین‌بار در دانشگاه‌ها ملاقات کردیم. دانشگاه برای نسل من حکم همان کافه‌ای بود که باید آن‌جا دو پوست به هم می‌رسیدند، صدای هم را می‌شنیدند؛ و یک صدای دیگر: صدای «ما». شرایط زیست این نسل به شکلی بود که نگذاشتند آن «ما» به موقع شکل بگیرد؛ لکنت انداختند در شکل‌گیری آن؛  نمی‌شد اما جلویش را گرفت، با تاخیر هم که بود شکل گرفت. با اتفاقاتی که راه می‌افتاد، با آن صدای دیگر که مواجه می‌شدند، تلاش می‌کردند برای تغییر مسیر آن، سعی می‌کردند چهره‌ی یکی از ما را به دیگری بدل کنند، بیگانه‌مان کنند با یکدیگر. گاه حتا به این دیگری بسنده نمی‌کردند، در صدد بودند برای ایجاد فاصله با چیزی که از خودمان سراغ داشتیم. مثل «او»ی داستان که خواسته‌اند یکی دیگر باشد. دیگریِ گریزان از خود، بیگانه با خود. نسلی که «تغییر» عشق اولش بود، که نگذاشتند عاشقی بکند. این نسل حالا که به میان‌سالی رسیده، برای شناختن خودش ناچار است رجوع کند به گذشته، به گذشته‌ای که باید بهتر می‌زیست. «او»ی داستان از گذشته می‌ترسد، از گذشته‌ی ناگواری که حتا برای ثابت کردنش ناچار است تلاش کند؛ و همزمان فرار کند از آن. در غیبتِ مدام به‌سر می‌برد این «او». از این غیاب در رنج است. هست و نیست. حضورش را می‌شود احساس کرد. اما از دیده پنهانش کرده‌اند. اجازه‌ی حضور ندارد، مگر با چهره‌ی دیگری. نسلی که مدام باید برگردد. پشت سرش را نگاه کند. این زنان و مردان میان‌سال که یا گمشده‌ای دارند، یا گمشده‌ی کسی هستند. ما را به این غیبت مبتلا کرده‌اند.

هیچ نظری موجود نیست: