مثل
آن بیمار «پییر ژانه» نباشید که میترسید از سر میل کتاب بخواند، نکند کثیفاش
کند. «ط» را دست بگیرید؛ کثیفاش کنید.
مثل
اینکه هستی مرا بهعنوان ماتحت خودش خلق کرده باشد. انگار بخواهد از طریق من
بریند. من دهانهی گشاد و بدبوی ماتحتی هستم برای دفع چیزهایی که زمان آنها را از
خودش رانده است. ایدههایی که در جریان تکامل اندیشهی بشری اهمیتشان را از دست
دادهاند.
ط.
صفحهی هفتادونه
بخشهایی
از دستنوشتهی «ط» را امروز پیدا کردم. بالای یکی از صفحات راز بعضی از اعدادِ بهکار
برده شده در رمان دیده میشود. اعدادی که هر کدام به چیزی اشاره دارند. مثل جملاتی
که در آنها با کلمات بازی شده است. این بازیها اگر خواننده هوشیار نباشد او را
از مسیر اصلی منحرف کرده و در همان پوستهی سطحی به راهی فرعی خواهد کشید. اما اگر
وقت خواندن کمی صبر و حوصله بهخرج دهد و تمرکز بیشتری داشته باشد از دل همین بازیها
راهی به درون رمان پیدا خواهد کرد: «هـ: هرگز در هیچ شهر بازیای گم نشدهام. من
گمشدهی هیچ شهر بازیای نیستم. یا: هیچ شهری در من به بازی نرفته است. م: من برای
ناهارم لباس دوختهام. خجالتیست. نمیتواند عریان باشد. س: ستوان نیستم تا زنم
فرانسوی باشد.» ط. صفحهی سیوچهار.
بعضی
از «آه»های بهکار رفته در رمان «اوف» هستند، به دلایلی که میدانید متاسفانه
بهاجبار «آه» شدهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر