۱۳۹۷ مهر ۵, پنجشنبه

رساله


حسرت. اشتیاق پنهانِ من برای خواندن کتاب‌هایی که وجود ندارند. می‌خواستند باشند و به دلایلی هیچ‌کدام به انجام نرسیدند. بارها در ذهنم به آن‌ها رجوع کرده‌ام. جای خالی‌شان، و احساس نیاز به خواندن آن‌ها همیشه با من است:

رمانی از نویسنده‌ی «زیر کوه آتشفشان» مالکولم لاوری، که دست‌نویس‌اش در حادثه‌ی آتش‌سوزی از بین می‌رود.

رولان بارت در کتاب «رولان بارت نوشته‌ی رولان بارت» از کتاب‌هایی برای نوشتن می‌گوید. ایده‌هایی که در دوره‌های مختلفی در ذهنش شکل گرفته‌اند. حسرت خواندن یکی از آن‌ها، کتابی که نوشته نشد: گفتمان همجنس‌خواهی.

کارل مارکس علاقه‌ی خاصی به بالزاک داشت. می‌گویند قصد داشته کتابی درباره‌ی او بنویسد. فقدان این کتاب، که حس پنهانی به من می‌گوید در آن از سروانتس و «دن کیشوت» هم می‌گفته، از ناخرسندی‌های روزگار ماست.

و نمی‌توانم اشاره نداشته باشم به «حشیش»، کتاب ناتمام والتر بنیامین. کتابی که متاسفانه وقت نکرد آن‌طور که می‌خواهد آن را به انجام برساند. البته دست‌نویس و یادداشت‌های آن موجود و در دسترس است.

هیچ نظری موجود نیست: