اگر امکان مالیاش را داشتم
مرد چمدان بهدستی میشدم ایستاده گوشهی یک خیابان شلوغ و به همهی آنهایی
که از کنارم میگذشتند یک نسخه از کتاب «یادداشتهای روزانه»ی سیلویا پلات را هدیه
میدادم:
دلم میخواهد مرا در اتومبیلی
بیاندازند و به کوهها ببرند، به کلبهای در درهای که باد در آن هو میکشد و مثل
زنهای غارنشین به من تجاوز کنند، دست و پا بزنم، فریاد سر بدهم و در خلسهی
وحشیانهی ارگاسم رها شوم.
سیلویا پلات. یادداشتهای
روزانه. هجدهم فوریه1953
۳ نظر:
اوه! چه ایده ای ، این کتاب جز کتاب های بالینی من هست :)
به «انجمن ارواح سرگردان»: آمدم رفیقجان، با یه نسخه کتاب. (ببخشید، بهدلیل نابلدی کامنت شما اشتباهی حذف شد.)
ارسال یک نظر