۱۳۹۴ بهمن ۹, جمعه

دوزخ یعنی: من


می‌گویند هر شهر کوچک یک جهنم بزرگ است. من سال‌هاست در جهنمی بزرگ زندگی می‌کنم. حالا گاهی عابرهایی را که از کنارم رد می‌شوند می‌شناسم. همدیگر را می‌شناسیم، نه با اسم، بلکه با چشم، با حالت راه رفتن، با رنگ لباس‌ها، با دوست‌های همراه.

دیوار خیابان‌های شهرهای کوچک آلبومی از رفته‌گان آن شهر است. همیشه می‌توانی چند نفر را به جا آوری. ردی از آشناهای مُرده، عزیزان از دست‌رفته که چون داغی پوستِ شهر را تا مدت‌ها در اضطراب و التهاب می‌سوزاند. آن چشم‌های بی‌فروغ، آن عکس‌های قدیمی، آن شاهدانِ رفته‌ی خاموش که عموما مردها هستند، حتا مرگ هم به زن‌ها خیانت می‌کند، جای خالی عکس‌ها‌شان، مرگ‌های سانسورشده، گورهایی خالی بر دیوارها، خلاصه شده‌ در نامی.

هر وقت از خانه بیرون می‌روم در مسیرم به کتابفروشی دوستم آگهی‌های مرگ را نگاه می‌کنم. عکس‌ها در بیشتر مواقع آشنا هستند. آدرس مغازه‌ی یکی‌شان را می‌دانم؛ با این‌که هیچ‌وقت ازش خرید نکرده‌ام اما در طول سه سالی که به مدرسه‌ی راهنمایی می‌رفتم از کنار مغازه‌اش رد می‌شدم و هر بار سعی می‌کردم مواظب باشم پایم به بسته‌های شلنگی که دم مغازه‌اش می‌گذاشت گیر نکند. یا آن یکی که دو ماه معلم کلاس چهارم ابتدایی‌ام بود و انتقالی گرفت یک مدرسه‌ی دیگر، و روز رفتن به نمایندگی از همه‌ی کلاس مرا بوسید. و این یکی که امروز دیدم. مرد نسبتا جوانی که نمی‌شناختمش: م. بادپر. در مسیر برگشتن به خانه از خودم خجالت می‌کشیدم که نمی‌توانستم به یادش بیاورم. چند روز از مرگش گذشته بود و احساس می‌کردم غفلتم به جهنمی که در آن زندگی می‌کنم خیانت کرده است.

شام برادرها آمده بودند. سفره را که جمع کردند آیدا برادرزاده‌ام گفت پدر یکی از همکلاسی‌هایش چند روز پیش مُرده و امروز که به کلاس برگشته همه گریه کرده‌اند. وقتی نام همکلاسی‌اش را پرسیدم گفت: مژده بادپر.
در شهرهای کوچک همه با هم می‌میرند. هر کس تکه‌ای از شهر را با خود می‌برد. یک شهر کوچک یعنی یک گور دسته جمعی: بفرمایید، برای همه جا هست. کسی نمی‌تواند به جای دیگری بمیرد. به قول «سلین» همه داریم پیش‌پرداختی را که مرگ ماهیانه در عوض زندگی از ما طلب می‌کند پرداخت می‌کنیم.

داشتم به این فکر می‌کردم از خانه بیرون بروم، تا یک‌بار دیگر آگهی ترحیمش را ببینم که آیدا گفت: چقدر گریه‌ی دسته‌جمعی خوب است. همه خندیدند، من بیرون رفتم، تا عذر بخواهم.




هیچ نظری موجود نیست: