آندره
برتون در بخشی از رمان «نادیا» به روزی اشاره میکند که به شوخی به زنی پیشنهاد میشود
یک لنگه از دستکشهای آبیاش را به مرکز سوررئالیستها هدیه بدهد. زن واقعا قصد چنین
کاری را دارد. تصمیم زن برتون را به وحشت میاندازد؛ تا جاییکه با خواهش و التماس
او را از این کار منصرف میکند. البته زن قبل از ترک آن محل به عمد یک لنگه دستکش
برنزی روی میز و دقیقا جایی که دستکش آبی را گذاشته بود، قرار میدهد و میرود.
***
سوان
یکی از شخصیتهای رمان «در جستجوی زمان از دسترفته» با دیدن تابلویی از ساندرو بوتیچلی
یاد معشوقهاش اودت میافتد. این شباهت بر ارزش و زیبایی اودت نزد سوان میافزاید و
بهانهای میشود تا این بار به واسطهی ارزشهای زیباییشناختیاش دلبستهی او شود.
تا اگر زمانی از آن همه وقتی که به اودت اختصاص داده بود دچار پشیمانی شد، بداند که
صرف آنهمه وقت برای یک شاهکار گرانبها منطقی است.
***
امروز
با دیدن دستکشهای «میم» احساس کردم نه با یک شی معمولی که با چیزی در قلمرو هنر
سروکار دارم. میدانستم قبلن آن را دیدهام. کجایش را همان لحظهی اول به یاد
نیاوردم. ارجاعهای ذهنیام متوجهی محیط پیرامون و دنیای بیرون میشد. غافل از
اینکه متعلق به بخشی از تاریخ ادبیات بود. انگار همان دستکشی است که در رمان
«نادیا» به آن اشاره شده است. این شباهت غریب، شادی غیرقابل وصفی سراغم آورد. حالا
«میم» به واسطهی این شباهت نه تنها بخشی از خاطرهی شخصی من، که بخشی از تاریخ
ادبیات از دریچهی ارزشهای زیباییشناختیام است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر