به اسم «احمد اخوت» که میرسم ذهنم ناخودآگاه میرود سمتِ «ملال و بطالت»؛ نه هر
ملالی اما: «اینکه خود را به دست زمان بسپاری و از روزگارت یک روز تعطیلِ طولانی
بسازی.» کتابها و مقالاتش، و حتا داستانهایش، گویا برآمده و زادهی ملال یا شکلی
از دست و پنجه نرم کردن با آن هستند: «ای نامه»، «داستان ماشین تحریر من»، «تا
روشنایی بنویس»، «کتاب من و دیگری»، «سطل کاغذباطلههای نویسنده». حتا میشود
ترجمه و تالیف «پروست و من» را کتاب ملال نامید: «انزوای شیرین (گفتهی بارت) که
لازمهی نوشتن و کار خلاقانه است. عرقریزی روح و تنبلی.» خواندن نوشتههایش هم
مثل خواندن «یادداشتهای روزانه» زمان خاص خودش را میطلبد. ساعتهای کاهلی؛ تن
دادن به انزوای شیرین، یا همان «ثقل سیال». شکلی از ملال که خودش نوعی زیست است؛
همراه و همدم بودن با کلمه و کتاب؛ برای سالیانی دراز به طول یک عمر؛ حاصلِ ظرافتهای
خاصِ «انسان ادبیاتی».
۱ نظر:
در ستایش بطالت :)
ارسال یک نظر