اگر
انتخابش دست خودم بود بیشک زندگی در پاریس بعد از جنگ اول جهانی را ترجیح میدادم.
دهههای بیست و سی میلادی. زمانی که
سیلویا بیچ تازه کتافروشیاش «شکسپیر و شرکا» را افتتاح کرده بود. روزگار جویس و
همینگوی و الیوت. رفتن به خانهی گرترود استاین و همکلام شدن با پیکاسو، ماتیس و
شروود اندرسن. شروود اندرسن بعد از اولین سفرش به پاریس و سرزدن به «شکسپیر و
شرکا» و دیدن جویس و رفتن به خانهی گرترود استاین به همینگوی میگوید اگر خود را
نویسندهای جدی میداند به پاریس برود. پناه نویسندگان نسل سرگشته، یا آنطور که همینگوی
در «پاریس جشن بیکران» از زبان گرترود استاین نقل میکند: نسل گمشده. عموما
نویسندههای آمریکایی مهاجر در پاریس. نویسندههایی که آه در بساط نداشتند و پناهشان
«کتابفروشی شکسپیر و شرکا» بود که به آنها کتاب امانت میداد.
شاید
بتوان «شکسپیر و شرکا» را مهمترین و جریانسازترین کتابفروشی در طول تاریخ ادبیات
دانست. گرترود استاین در یکی از شعرهایش از آن به عنوان «کشور من» یاد میکند. با
ورود ازرا پاند و جیمز جویس ماهیت این کتابفروشی تغییر میکند و عصر ادبی تازهای
آغاز میشود. پاند سیلویا را راضی میکند به چاپ جزوههای شعر که مجلات کوچک و کمحجمی
بودند؛ و انتشار «اولیس» هم آن را بدل میکند به ناشری که افتخار چاپ اول شاهکار جویس
را دارد. کتاب در چند فصل به جیمز جویس، مسائل تمامناشدنی مالیاش و از همه مهمتر
چاپ و قاچاق کتابش میپردازد. نسخههایی از آن را لای مجموعه آثار شکسپیر پنهان و قاچاقی
از مرز رد میکردند. بعد از چاپ اولیس، و شهرتش به عنوان کتابی ممنوعه، نویسندهها
و خوانندههای زیادی به خیال اینکه تخصص این کتابفروشی چاپ و عرضهی کتابهای
اروتیک است به آن سر میزدند. سیلویا در خاطراتش از کشیشی ایرلندی یاد میکند که
با اشاره به «اولیس» میگوید: از این کتابهای «باحال» دیگر چی دارید؟
خواندن
«سیلویا بیچ و نسل سرگشته»، در کنار کتابهای «پاریس جشن بیکران» و «اتوبیوگرافی
آلیس بی. تکلاس» تاریخچهای از تاثیرگذارترین دورهی حیات ادبی پاریس در دهههای
بیست و سی میلادی به خواننده ارائه میدهد، و چنان شوقبرانگیز است که خواننده وقت
خواندنش گاه کتاب را میبندد و سری میزند به آثار نویسندههایی که در کتاب از آنها
یاد شده است؛ و عجیب اینکه تعداد زیادی از آنها مهمترین چهرههای ادبی قرن
بیستماند.
خست
به خرج میدهم و برای اینکه زود تمام نشود روزی سی چهل صفحه بیشتر نمیخوانم.
۱ نظر:
فیلم نیمه شب در پاریس ساخته وودی آلن دقیقا بر اساس این ایده، یا آرزو شکل گرفته که ایکاش در دهههای بیست و سی میلادی در پاریس بودم! ... مسلما این آرزوی خود وودی آلن هم بوده، ولی در آخر به این نتیجه میرسد که فرقی نمیکند در کجا و یا چه زمانی زندی میکنیم، مهم این است که بتوانیم از زندگی خود استفاده کنیم.
ارسال یک نظر