۱۳۹۶ فروردین ۱۴, دوشنبه

نقاهتِ کلمه



وقت مرتب‌کردن کتاب‌ها پیداش کردم. لای یکی از کتاب‌ها بود. نامه‌ای بازنشده و نخوانده؛ درست‌تر به مقصد نرسیده. باید شش هفت ماهی از نوشتنش گذشته باشد. مربوط است به آخرین بستری‌شدن پدر. همان‌جا دیدمش. داشت کپسول اکسیژنی را جابه‌جا می‌کرد. از حرکت دست‌هاش و نگاهش و آرامشش حین کار که او را جدا می‌کرد از هر کسی که آن‌جا بود، خوشم آمد. مرا برمی‌گرداند به گذشته‌ای دور، سال‌های نوجوانی، یک هم‌کلاسی قدیمی، که البته او نبود.

شبِ همان روز نامه شکل گرفت. جزییاتش را به یاد ندارم. نمی‌دانم با چه جمله‌ای شروع کرده‌ام. بدم نمی‌آید یک‌بار دیگر بخوانمش. امروز که نامه را دیدم عهد کردم بازش نکنم. روز بعدش نگاهم راهروهای بیمارستان را پی او می‌گشت. گویا شیفتش عوض شده بود. نامه ماند. فراموش شد با ترخیص پدر، تا امروز.

به سرم زده نامه را به آدرسی نامعلوم، برای آدمی ناشناس، پُست کنم. کلمات و جملات نامه تا به مقصد نرسند دوران نقاهت‌شان را می‌گذرانند. کلمات به مقصدنرسیده بعد از مدتی بیمار می‌شوند. دلم می‌خواهد فکر کنم این بی‌قراری شامل حالِ مخاطبی هم می‌شود که نامه برای اوست، اما از وجود نامه آگاه نیست.

*** 

حرف نامه که می‌شود بی‌اختیار یادِ فیلم و سرنوشت دردناک و تلخ «آدل ه» می‌افتم؛ دختر ویکتور هوگو که به جای همه‌ی ما عاشق بود و ناکام ماند. او می‌نویسد. کلمه او را آرام می‌کند. در نوشتن غیاب و حضورِ دیگری توامان باهم وجود دارند. غیبت دیگری است که عاشق را وادار به نوشتن می‌کند. نوشتن نوعی درمان است؛ درمانِ دردی بی‌تسکین. آن‌که می‌نویسد دیگری را خطاب قرار می‌دهد. او را، همان اسم خاص، آن‌که جای خالی‌اش را حتا کلمه نمی‌تواند به درستی پر کند. خواندنْ فرصت کوتاهی است؛ اجابتی کم‌رنگ، کورسوی امیدی برای عاشق. نوشتن برای آدل نه درمان، که پناه‌گاهی موقتی است. برای کسی که معشوق او را نمی‌پذیرد جایی وجود ندارد. عاشقِ رانده‌شده بی‌وطن است. هیچ‌کجا جای او نیست. آرام و قراری وجود ندارد. آدل می‌نویسد، بلکه خوانده شود: «امیدوارم که این نامه را بخوانی. خدا کند که پاره‌اش نکنی.» نامه‌ی خوانده‌نشده نامه‌ی به مقصد نرسیده است. امتدادِ اضطرابِ عاشق است. همان جنونی است که آدل گرفتارش شده است. سرگذشت دردناک آدل، حکایت جمله‌ی آخر پدرش ویکتور هوگوست: «نوری را می‌بینم که سیاه‌رنگ است.» گرفتار آن نور است آدل. به درون آن جهیده‌ست؛ درون آن تاریکیِ بی‌ته .

هیچ نظری موجود نیست: