۱۳۹۶ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

فرسایش آرام روح




امروز بر سرنوشت او گریستم. زنی که حالا کمتر کسی درباره‌اش حرف می‌زند؛ یا حتا می‌شناسد. «کامیل کلودل». مجسمه‌ساز. خواهر «پل کلودل» شاعر و نمایشنامه‌نویس فرانسوی. او در هفده سالگی به دلیل علاقه‌اش به هنر راهی پاریس می‌شود. آن‌جا، بعد از مدتی پیش «آگوست رودن» مجسمه‌ساز معروف می‌رود و شیفته‌ی او می‌شود. رابطه‌ی آن‌ها پانزده سال طول می‌کشد. آن‌ دو در کار مجسمه‌سازی از همدیگر الهام و تاثیر می‌گیرند. کامیل به دلیل علاقه‌اش به رودن، از سرقت ایده‌های خودش توسط رودن چشم‌پوشی می‌کند. علاقه به شهرت‌طلبی رودن و موفقیتش در این کار، کامیل و هنرش را در سایه قرار می‌دهد. زمانی هم که رودن او را پس می‌زند دچار بحران روحی می‌شود. مدتی خودش را در خانه‌اش حبس می‌کند. ظاهرا دچار پارانویا می‌شود؛ و در نتیجه‌ی بی‌مهری‌های رودن و طردشدن از طرف خانواده‌، تعدادی از آثارش را نابود می‌کند. تا این‌که خانواده‌اش او را در موسسه‌ای که مختص نگه‌داری بیماران روانی است بستری می‌کنند. در حالی‌که فقط دچار یک بحران روحی شده است. در دیدارهای گاه‌گداری که برادرش به او سر می‌زند با خواهش و تمنا می‌خواهد او را از آن‌جا بیرون ببرد. اما برادرش که شاعری نام‌آشنا شده است سرنوشت او را تقدیر و آزمایش الهی می‌داند.شنا آتت او تا پایان عمرش در تیمارستان‌های مختلف به قول خودش چون مجرمی بدون وکیل زندانی می‌شود؛ نزدیک سی سال از سال‌های پایانی عمرش، به امید آن‌که روزی او را به خانه‌اش برگردانند.


تا جایی که من اطلاع دارم با اقتباس از زندگی او دو فیلم ساخته شده است. اولی به کارگردانی «برونو نویتن» و دومی هم به کارگردانی «برونو دومن». فیلم دومن درباره‌ی روزگار دوزخی او در تیمارستانی است خارج از فرانسه؛ میان بیمارهایی که با رفتارشان او را به فروپاشی روانی و جنون نزدیک می‌کنند. او می‌داند دیگر رهایی از زندانی که برایش ساخته‌اند ممکن نیست؛ تن می‌دهد به تنهایی و سکوت؛ با آگاهی از این‌که روحش دارد آرام‌آرام فرسوده می‌شود.


۱ نظر:

ناشناس گفت...

آه دوست‌داشتن، که گاه آدمی از پست برنمی‌آید و پسش میزنی.