فارغ شدن
از نوشتن داستان فراغتی سراغم میآورد انگار چند ساعت یا چند روزِاضافهبرعمر
نصیبم شده است. این خلوتِ از خداخواسته را میروم سراغ نشریاتی که خودشان برای
خودشان حیاتِ مستقل دارند و کم از یک کتاب خوب نیستند. مثل «این شماره با
تاخیر»ها. شمارهی دو، با آن داستان کاظم رضا: «شمایل» و داستانِ علیمراد فدایینیا:
«نامهی شاهپور و آهوانش» که این یکی بعدتر صورتِ کتاب به خود گرفت و باز هم مثل
دیگر داستانها و کتابهای فدایینیا پیشانینوشتش «برای ابراهیم» بود. چه زبانِ
معرکهای دارند این دو داستان؛ فارسیی در حد اعلا. از این دو داستان که جلوتر بروی
میرسی به ترجمهی حسن طاهباز از «فوگِ مرگ» پاول سِلان، و دروغ چرا بعد از چند
ترجمه خواندن، این یکی ترجمه بود که مرا نزدیک کرد به اصلِ شعر:
میدهد
آواز تیرهتر کشید آرشه بر سیمْ آنک در ردای دود شوید بر هوا
آنگه گوری
برایتان درون ابرها برای خفتن نیست تنگ آنجا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر