شب بیدارمانی*. بختِ کورِ جسم.
رهگذرِ بلاتکلیف؛ عاطل و باطل، میان نامههای ونگوگ و یادداشتهای روزانهی کافکا.
پاسداشتِ ساعتهای از شب گذشته؛ آنجا که «کافکا» روحِ اتاق میشود.
کتاب به دست، لمیده بر تخت، جملهای
میخوانم و شب را میبندم:
زندگی من یک تردیدِ پیش از تولد
است.
*بیدارمانی بینام و نشان است. چنین
نیست که در شب، هشیاریِ من باشد؛ در بیخوابی، خود شب است که بیدار است. خود شب. در
این بیدارمانیِ بینام و نشان که در آن من بهتمامی در معرض هستیام، همهی افکاری
که بیخوابی مرا پر میکنند بر «هیچ» شناورند.
لویناس؛ از وجود به موجود.
تصویر: از طراحیهای کافکا، حینِ
نوشتن یادداشتهای روزانه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر