گرترود استاین؛ آنطور که
همینگوی در «پاریس جشن بیکران» توصیف میکند زنی درشت اندام، و نهچندان بلندبالا،
عضلانی، با چشمهای زیبا، چهرهی پر تحرک، و موهای پرپشت بود؛ که خانهاش در
پاریس، در یک دورهی طلایی، میزبان هنرمندها و نویسندههای مهمی بود. نویسندهای
که به همینگوی توصیه کرده بود به جای خریدن لباس تابلوهای همعصرانش را بخرد.
او در کتابِ کمنظیرش
«اتوبیوگرافی آلیس بی. تکلاس»، که یکی از بهترین کتابهای اتوبیوگرافی و نیز
شاهکاری ادبیست، از زبان دوست و همخانه و شریک زندگیاش، با زبانی جذاب و
خواندنی، به روایت سالهای مهمی از پاریس میپردازد که خانهاش مکانی شده بود برای
دیدار و پذیرایی از هنرمندهایی که هر کدام از آنها نقش مهم و پررنگی در تاریخ
هنر دارند. هر چند در سالهای اولیه هیچکدام چندان شناختهشده نبودند؛ تا
جایی که «هلن» خدمتکار گرترود استاین، وقتی بعد از ازدواج و چند سال دوری از آن
خانه آنجا برمیگردد اظهار شگفتی میکند که چطور آن مهمانها که آدم مهمی نبودند
و او میشناخت حالا اسمهاشان مدام در روزنامهها چاپ میشود.
خواندن این کتاب مسافرت است به پاریس؛ رفتن به خانهی گرترود استاین، برای دیدارِ: ماتیس، پیکاسو، آپولینر، همینگوی، فیتز جرالد، شروود آندرسن و ...
خواندن این کتاب مسافرت است به پاریس؛ رفتن به خانهی گرترود استاین، برای دیدارِ: ماتیس، پیکاسو، آپولینر، همینگوی، فیتز جرالد، شروود آندرسن و ...
تصویر: گرترود استاین در کنار
تکچهرهاش اثر پیکاسو. این تابلو در آن روزها ظاهرا محبوبیت حالا را نداشت و چنان
که در کتاب آمده جز پیکاسو و مدلش کسی از آن خوشش نمیآمد! پیکاسو یک روز در جواب
آلیس که به او گفته بود از تکچهرهی استاین خوشش میآید، میگوید: همه میگویند
شباهتی به او ندارد، اما اصلن فرقی نمیکند، شبیهش خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر