۱۳۹۶ مرداد ۹, دوشنبه

از خنده مُردن








می‌خواهم خدا بروم
و یک آفرینش بزرگ بیاورم
می‌خواهم یک هیچ بسازم که جای دردهای آدم‌ها باشد
و مرگم را احضار کنم تا با هم لبی تر کنیم.


وقتی شعری را دوست بدارم دیگر نمی‌توانم درباره‌اش حرف بزنم. و شعرهای علیرضا پورمسلمی مرا لال می‌کند. این شعرها که با آن‌ها زیسته‌ام؛ روزهای دور دانشجویی، وقتی جمع می‌شدیم و شعر می‌خواندیم. هر شعرش آموختنی‌ست. می‌شود از آن یاد گرفت. بیشتر روزها سراغ‌شام می‌روم و می‌آموزم.


شعرِ او با آگاهی از اتفاقات و جریانات شعری راه خودش را پیدا کرده و دارد در مسیر درست گام برمی‌دارد. زبان پخته‌ی شعرهای او و استفاده‌ی درست و به‌جا از عنصر طنز از ویژگی‌های مثال‌زدنی شعرهای اوست:

بچه‌ها از مقبره بیرون آمدند
یکی جستی زد و آلاله‌ای چید
یکی از ناله‌ای مستانه ترسید
آخری هم
به مرد ریشویی که آن طرف‌ها قدم می‌زد و
آه می‌کشید
خندید.


 او دکترای ریاضیات است و در کتاب «شعر آینه‌ اندیشه» با رویکردی که از دل ریاضیات برمی‌آید با شعرهای «ضیاء موحد» مواجه می‌شود. رد همین نگاه و دقت علمی را می‌توان نه تنها در ساختارهای محکم شعرهای مجموعه‌ی «از خنده مُردن» که در بیان و نوع نگاه او جست. مثلن شعر آخر کتاب، و توجه‌ی ویژه‌اش به «دنباله‌ی فیبوناچی»، و ترسیم زندگی و مرگ از دل رخدادهایی که از پی هم می‌آیند و مثل گردابی انسان را در خود فرو می‌برد و تعریف می‌کند.


شعرهای این مجموعه که در بازه‌ی زمانی 15 ساله سروده شده‌، متشکل از دو دفتر است. دفتر اول شعرهای تازه‌تری دارد. در شعرهای این دفتر برخلاف شعرهای قدیمی‌تر، دیگر از آن تنوع ساختاری خبری نیست. شاعر آزمون‌های خودش را از سر گذرانده و تجربه‌هایش در این شعرها که کوتاه‌تر هم هستند به ثمر نشسته است. شعری که به سادگیِ ذاتی شعر نزدیک شده و مواظب است دچار ساده‌اندیشی نشود. در این شعرها با تعمق در کوچک‌ترین جزییات زندگی به مفاهیم عمیقی می‌پردازد که ذهن انسان با آن درگیر است. شعرهای دفتر دوم که با شعر بلند و مهم «صبح دولت» آغاز می‌شود از لحاظ ساختاری تنوع بیشتری دارند و برخلاف دفتر اول که بیشترِ شعرها حول تجربه‌ی هستی از دریچه‌ی خانه و اتفاقات روزمره‌ست در این شعرها پرداختن به مضامینی چون عشق و گاه شیطنت‌های زبانی پُررنگ‌تر است.


کتاب علیرضا یکی از مهمترین مجموعه شعرهایی‌ست که در چند سال اخیر چاپ شده و آن‌قدر جدی است که نمی‌شود در یک یادداشت کوتاه، که صرفا جهت معرفی است، به آن پرداخت. او علاوه بر این دو کتاب مقالاتی هم دارد که از آن‌ها می‌توان به «پرسش از "خطاب به پروانه‌ها"» و «شعر معاصر فارسی و نظریه‌ی سیستم‌ها» اشاره کرد.





 

۱۳۹۶ مرداد ۷, شنبه

قحبه‌ی بندر نورماندی




هر کتابش را که دست می‌گیرم می‌شوم بخشی از کتاب. نمی‌توانم فقط خواننده باشم. تلاشم از بین بردن فاصله‌ای‌ست که خودش قائل به آن است. فاصله‌ی میان آن‌که می‌نویسد و دیگران: «ده‌بێت له نێوان ئه‌و که‌سه‌ی که کتێب ده‌نووسێت و که‌سانی چوارده‌وری دوورییه‌ک هه‌بێت. گۆشه‌گیری و ته‌نیایی ئه‌مه‌یه، ته‌نیایی نووسه‌ر، ته‌نیایی نووسین.» با خواندن کتاب‌های دوراس بود که «خواندن» را یاد گرفتم؛ درست خواندن را. این‌که از روی کلمات به آسانی نگذرم. فقط دنبال‌کننده‌ی ماجرا نباشم. خواندنم شکلی از نوشتن باشد: «خواننده-مولف»‌بودن. یاد گرفتم با کلمه زیست کنم. این‌که چطور با کلمه باشم تا زندگی‌ام شکل مکتوب به خودش بگیرد. زیست مکتوب داشته باشم.


دوراس با نوشتن انگار دارد فیلمی را که همان لحظه در ذهنش می‌سازد تعریف می‌کند. برای نوشتن رسیده است به چیزی که خودش آن را «سهولت غریزی» می‌نامد. جملات هر کتابش به زیرنویس فیلمی می‌ماند که مشغول تماشایش هستیم: صداها را می‌شنویم. کلمات را می‌بینیم. هر آن‌چه را می‌نویسد پیش‌تر زیسته است. مثل این‌که بخواهد با نوشتن لحظاتی از واقعیت را که از چشم پنهان مانده دوباره زنده کند.. شاید از این روست که می‌گوید: کتاب، منم. منم آن کلام مکتوب.


زنِ «عارضه‌ی مرگ» خود اوست. و مرد، همو که دچار «عارضه‌ی مرگ» شده، یان آندره‌آ. هر چند گفته طرحش را پیش از آشنایی با یان در سر داشته. او نمی‌تواند از خودش بگذرد؛ از زندگی زیسته‌اش. نوشتن میل مقاومت‌ناپذیر او برای در افتادن با زندگی‌‌ست. «یان» کلمه‌ی تازه‌ی اوست. آن‌ها مثل زن و مرد «عارضه‌ی مرگ» عشق را با ازدست‌دادنش تجربه می‌کنند: «هه‌ربۆیه به‌و خه‌سڵه‌ته‌ی که ڕێی تێچووبیت توانیبووت له‌و ئه‌شقه‌دا بژیت، له ڕێگای ده‌ستلێبه‌ربوونی، به‌ر له‌وه‌ی ڕوو بدات.» در «قحبه‌ی بندر نورماندی» باز هم سراغ یان می‌رود. می‌گوید در «عارضه‌ی مرگ» نمی‌توانسته از یان بنویسد. این‌جا یان شوریده و افسارگریخته‌ست، و پرخاشگر. مدام فریاد می‌زند. چیزی می‌خواهد؛ اما نمی‌داند چه چیزی. دوراس را «قحبه‌ی بندر نورماندی» صدا می‌زند. یانْ عشق‌های دوران جوانی‌اش را زنده می‌کند. آن عشق‌های پرشور که پیش‌تر درباره‌ی آن‌ها نوشته. عشقِ یان به قول خودِ دوراس یک دلبستگیِ نازیسته و اجتناب‌ناپذیر است. تن می‌دهد به آن. آن را مکتوب می‌کند. کلمه‌اش می‌شود.