سالها پیش، زمانی که نوجوانی بیش نبودم، داستانی خواندم از چخوف که در آن مرد جوانی
در یک شرطبندی عهد میبندد که پانزده سال از زندگیاش را در عوض دو میلیون پول نقد
در اتاقی محبوس بماند. او در طول آن پانزده سال شروع میکند به مطالعه در زمینههای
مختلف، و درست پنج دقیقه قبل از بهسر آمدن موعد قرار، برای تحقیر زندگی حاصل از
پیروزی، از اتاق پا بیرون میگذارد و شرطبندی را آگاهانه میبازد.
همان
وقت، بعد از خواندن آن داستان، به یکباره چشماندازی از آینده برایم ترسیم شد.
میدانستم در عهدی نابسته با خودم، از «زندگی» شکست خواهم خورد. اکنون سالهاست با
انتخاب «ادبیات» به عنوان سبک زندگیام، خود را به هستی باختهام.
تصویر:
Sarah-Sitkin
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر